کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وَلکِ واز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وَلکِ واز
لهجه و گویش بختیاری
valk-e-vâz نام نوعى تره کوهى تند، که پخته آن را خورند و بسیار بدبو است.
-
واژههای مشابه
-
ولک
لغتنامه دهخدا
ولک . [ وَ ل َ ] (اِ) زالزالک وحشی . رجوع به ولیک و زالزالک شود.
-
ولک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) valak = سیاکوتی
-
ولک
دیکشنری فارسی به عربی
ملکية
-
وَلِّکْ
لهجه و گویش گنابادی
wallek در گویش گنابادی یعنی ایستاده ، سرپا ، منتظر ، در انتظار
-
ولک
واژهنامه آزاد
ایستادن
-
ولک زدن
لغتنامه دهخدا
ولک زدن . [وَ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، گریه کردن شیرخوار بی حضور پرستار و مادر. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
لک ولک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹لِکلِک› [عامیانه] lekkolek[k] کُند؛ آهسته.〈 لکولک کردن: (مصدر لازم) [عامیانه]۱. کند راه رفتن.۲. کاری را بهکندی انجام دادن.
-
بک ولک
فرهنگ فارسی معین
(بُ کُ لُ) = پک و لک : 1 - (ص .) ناهموار، درشت . 2 - (اِ.) بی عقلی . 3 - بی هنری .
-
ریش ولک
لغتنامه دهخدا
ریش ولک . [ وِ ل َ ] (اِ مرکب ) زالزالک بری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به زالزالک شود.