کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وَلِيِّي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وَلِيِّي
فرهنگ واژگان قرآن
صاحب اختيارمن- سرپرست من- دوست اداره کننده ی امور من(کلمه ولي از ماده ولايت است ، و ولايت در اصل به معناي مالکيت تدبير امر است ، مثلا ولي صغير يا مجنون يا سفيه ، کسي است که مالک تدبير امور و اموال آنان باشد ، که خود آنان مالک اموال خويشند ، ولي تدبير...
-
واژههای مشابه
-
وَلِيِّـيَ
فرهنگ واژگان قرآن
صاحب اختيارمن- سرپرست من- دوست اداره کننده ی امور من(کلمه ولي از ماده ولايت است ، و ولايت در اصل به معناي مالکيت تدبير امر است ، مثلا ولي صغير يا مجنون يا سفيه ، کسي است که مالک تدبير امور و اموال آنان باشد ، که خود آنان مالک اموال خويشند ، ولي تدبير...
-
جستوجو در متن
-
اویس
لغتنامه دهخدا
اویس . [ اُ وَ ] (اِخ ) نام ولیی که از قرن بوده . (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان ). رجوع به اویس قرنی شود.
-
ولی عصر
لغتنامه دهخدا
ولی عصر. [ وَ لی ی ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نگهبان عصر. مرد خدای قائم در عصر و زمان . مولوی در همین مورد گوید:پس به هر عصری ولیی قایم است .رجوع به ولی (از ع ، ص ، اِ) شود.
-
قدمگاه
لغتنامه دهخدا
قدمگاه . [ ق َ دَ ] (اِ مرکب ) جای نهادن قدم . جای قدم . || طهارت خانه و بیت الخلاء. (آنندراج ). || جائی که پای پیامبری یا امامی و یا ولیی به آنجا رسیده باشد. جاهائی که اثر پائی در سنگ و جز آن پدیدار است و گمان برند که جای پای پیامبری یا امامی است .
-
برصیصا
لغتنامه دهخدا
برصیصا. [ ب َ ] (اِخ ) معروف است و او عابدی بوده در نهایت خداپرستی که عاقبت از شیطان فریب خورد و گمراه شد. (برهان ) (آنندراج ). نام ولیی [ در بنی اسرائیل ] که بوسواس شیطان کافر شد. (غیاث اللغات ). در داستانهای اسلامی عابدیست از بنی اسرائیل یا عیسوی ک...
-
نداء
لغتنامه دهخدا
نداء. [ ن ِ ] (ع اِ) بانگ . (مجمل ). صوت . آواز.صوت مجرد. مجرد آواز. نُداء. (المنجد). || دعاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (المنجد). نُداء. (المنجد). || اذان . (یادداشت مؤلف ).- حرف نداء . رجوع به حروف و حرف ندا شود.- نداء غیبی (غیب ) ؛ آوازکه نبی...
-
بشر حافی
لغتنامه دهخدا
بشر حافی . [ ب ِ / ب ُ رِ ] (اِخ ) نام ولیی که برهنه پا میگشت . (غیاث ) (از آنندراج ). یکی از اولیاکه برهنه پا میگشت . (ناظم الاطباء). بشربن حرث بن عبدالرحمن به این نسبت مشهور میباشد. (سمعانی ). بشربن حارث بن عبدالرحمن بن عطأبن هلال معروف به حافی . ...