کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وَقَعَتِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وَقَعَتِ
فرهنگ واژگان قرآن
واقع شد - به وقوع پيوست - فرا رسيد (در اصل وَقَعَتْ بوده که به دلیل تقارن با حرف ساکن دار کلمه بعد حرکت گرفته است)
-
واژههای مشابه
-
وقعت
واژگان مترادف و متضاد
جدال، جنگ، ستیز، کارزار، نبرد، وقعه
-
وقعت
لغتنامه دهخدا
وقعت . [ وَ ع َ ] (ع اِ) سختی و آسیب کارزار. (غیاث اللغات ). || جنگ . کارزار. (مهذب الاسماء).- وقعت افتادن ؛ جنگ پیش آمدن : مهلب بن ابی صفره را با وی وقعت افتاد. (مجمل التواریخ ). رجوع به وقعة شود.
-
وقعت
فرهنگ فارسی معین
(وَ عَ) [ ع . وقعة ] (اِ.) آسیب ، کارزار، جنگ . ج . وقعات .
-
واژههای همآوا
-
وقعت
واژگان مترادف و متضاد
جدال، جنگ، ستیز، کارزار، نبرد، وقعه
-
وقاط
لغتنامه دهخدا
وقاط. [ وِ ] (ع اِ) اِقاط . ج ِ وقط، به معنی گو در زمین درشت یا گو که آب گرد آید در وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به وقط شود. || ج ِ وقیط. (منتهی الارب ). رجوع به وقیط شود.
-
وقعت
لغتنامه دهخدا
وقعت . [ وَ ع َ ] (ع اِ) سختی و آسیب کارزار. (غیاث اللغات ). || جنگ . کارزار. (مهذب الاسماء).- وقعت افتادن ؛ جنگ پیش آمدن : مهلب بن ابی صفره را با وی وقعت افتاد. (مجمل التواریخ ). رجوع به وقعة شود.
-
وقعة
لغتنامه دهخدا
وقعة. [ وَ ع َ ] (ع اِ) خواب آخر شب . (اقرب الموارد). || آسیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آسیب کارزار که در پی یکدیگر آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). صدمه پس از صدمه . (اقرب الموارد). کارزار. (مهذب الاسماء) : ناقه ٔ صالح از حسد مکشیدپایه ٔ وقعه ٔ...
-
وقعة
لغتنامه دهخدا
وقعة. [ وَ ق َ ع َ ] (ع اِ) یکی وقع به معنی سنگ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به وقع شود.
-
وقعة
لغتنامه دهخدا
وقعة. [ وِ ع َ ] (ع اِ) هیأت ِ افتادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).برای نوع است . (از اقرب الموارد). گویند: انه لحسن الوقعة. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
وقعت
فرهنگ فارسی معین
(وَ عَ) [ ع . وقعة ] (اِ.) آسیب ، کارزار، جنگ . ج . وقعات .
-
جستوجو در متن
-
حتنی
لغتنامه دهخدا
حتنی . [ ح َ نا ] (ع ص ) وقعت النبل حتنی ؛ افتادند تیرها برابر و مساوی . (منتهی الارب ).