کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وَر- پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ور
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [مخففِ و اگر] [قدیمی] var و اگر.
-
ور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: var] [قدیمی] var در ایران باستان، هر نوع آزمایش ایزدی که برای تشخیص گناهکار از بیگناه صورت میگرفت، مانندِ نوشیدن آب آمیخته به گوگرد یا گذشتن از میان آتش.
-
ور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ورور› [عامیانه] ver سخن بیهود و بسیار؛ پرحرفی.〈 ور زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] پرگویی کردن.
-
ور
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) ur دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): رنجور، مزدور، گنجور.
-
وَرْ
لهجه و گویش گنابادی
war در گویش گنابادی یعنی طرف ، جهت ، مسیر
-
وِرْ
لهجه و گویش گنابادی
wer در گویش گنابادی یعنی پر حرفی ، حرافی
-
وَر
لهجه و گویش تهرانی
جهت، سو، اینور، اینور و اونور، کدوم وری، اینوری
-
وِر
لهجه و گویش تهرانی
یاوه گفتن، پرگوئی
-
وَر
لهجه و گویش بختیاری
var 1. عرض vares do metra>:عرضش دو متر است> ؛ 2. نزد، پیش. čâi-ne bel var-e u>:چاى را پیش او بگذار> .
-
ور
واژهنامه آزاد
وَر، در زبان اوستایی پهلوی یعنی تن دادن به آزمایش با آتش
-
ور
واژهنامه آزاد
(با کسره و) کنار - جنب - بغل
-
ور
واژهنامه آزاد
Werrبا تشدید ر به معنای گیج
-
ور
واژهنامه آزاد
وَر:(war) در گویش گنابادی یعنی طرف ، جهت ، مسیر || وِرْ:(wer) در گویش گنابادی یعنی پر حرفی ، حرافی
-
ور و ور کردن
لغتنامه دهخدا
ور و ور کردن . [ وِ رُ وِ ک َ دَ ](مص مرکب ) پرحرفی کردن . سخنان پوچ و بیهوده گفتن .
-
ور و ور
لغتنامه دهخدا
ور و ور. [ وِرْرُ وِ ] (اِ) پرحرفی . سخنان پوچ و بیهوده . در تداول ، پی درپی سخن گفتن . حرف زدن . تلقین و تکرار. پرحرفی :ضرب المثلی در مقام استهزاء کردن تحصیل علم گویند: پالاندوزی است و دریای علم نه ملایی است و وروور. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع شود...