کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وَرَثَةِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وَرَثَةِ
فرهنگ واژگان قرآن
وارثان(ارث تملک مال و يا هر چيز قابل انتفاعي است از کسي که قبلا او مالک بوده و با زوال او ، ملک او به ديگري منتقل شده . در معني عبارت "أُوْلَـٰئِکَ هُمُ ﭐلْوَارِثُونَ ﭐلَّذِينَ يَرِثُونَ ﭐلْفِرْدَوْسَ "در روايات آمده که براي هر انساني در بهشت ، منزل...
-
واژههای مشابه
-
ورثة
لغتنامه دهخدا
ورثة. [ وَ رَ ث َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وارث . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وارث شود.- تو ورثه افتادن ؛ مالی که متنازع فیه وراث کسی باشد.- || زنی که افراد مختلف از او تمتع برند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
ورثه
فرهنگ فارسی معین
(وَ رَ ثِ) [ ع . ورثة ] (اِ.) جِ وارث .
-
ورثه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ورثَة، جمعِ وارث] varase = وارث
-
وَرِثَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
از او ارث برد(ارث تملک مال و يا هر چيز قابل انتفاعي است از کسي که قبلا او مالک بوده و با زوال او ، ملک او به ديگري منتقل شده . در معني عبارت "أُوْلَـٰئِکَ هُمُ ﭐلْوَارِثُونَ ﭐلَّذِينَ يَرِثُونَ ﭐلْفِرْدَوْسَ "در روايات آمده که براي هر انساني در بهشت...
-
واژههای همآوا
-
ورثة
لغتنامه دهخدا
ورثة. [ وَ رَ ث َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وارث . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وارث شود.- تو ورثه افتادن ؛ مالی که متنازع فیه وراث کسی باشد.- || زنی که افراد مختلف از او تمتع برند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
ورست
واژهنامه آزاد
مقیاس طول در روسیه برابر با ۱۰۶۰ متر
-
جستوجو در متن
-
versification
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ورثه، نظم سازی، شاعری، قافیهپردازی، قافیهسازی
-
میراث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مواریث] (حقوق) mirās مالی که از مرده برای ورثه باقی میماند.
-
سهم
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) 1 - تیر؛ ج . سهام . 2 - بهره ، نصیب . ؛ ~الارث سهم هر یک از ورثه از ارثیه .
-
تلجئه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تلجئَة] [قدیمی] talje'e ۱. کسی را بهاکراه و ستم به کاری واداشتن.۲. چیزی را بهدروغ فروختن.۳. به بعضی از ورثه مالی تعلق دادن و بعضی دیگر را محروم کردن.
-
توریث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوریث] [قدیمی] to[w]ris ۱. ارث دادن؛ ارث رسانیدن؛ میراث گذاشتن.۲. وارث گردانیدن؛ کسی را شریک ورثه ساختن.