کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وَجَّه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
subjunctive mood
وجه التزامی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] وجهی از فعل که وضعیت بیانشده در پارهگفتار را بهمثابۀ وضعیتی نسبی و غیرقطعی نشان میدهد
-
imperative mood
وجه امری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] وجهی از فعل که برای بیان درخواست و دستور دادن به کار میرود
-
crystal face
وجه بلور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی، فیزیک] هریک از سطوح صاف و بیرونی بلور
-
interrogative mood
وجه پرسشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] وجهی از فعل که برای بیان پرسش به کار میرود
-
optative mood
وجه تمنایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] وجهی از فعل که برای بیان وضعیتی به کار میرود که منوط به درخواست تمنایی است
-
conditional mood
وجه شرطی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] وجهی از فعل که برای بیان وضعیتی به کار میرود که منوط به تحقق شرطی است
-
هیچ وجه
فرهنگ واژههای سره
هیچگونه
-
وجه آباد
لغتنامه دهخدا
وجه آباد. [ وَج ْه ْ] (اِخ ) دهی جزء بخش شهریار شهرستان تهران . واقع در4 هزارگزی شمال راه آهن رباطکریم در جلگه . با هوای معتدل . سکنه ٔ 562 تن و آب آن از قنات تأمین می شود ومحصول آن غلات ، صیفی ، چغندر قند، انگور، انجیر و شغل اهالی زراعت است . (از ف...
-
هیچ وجه
لغتنامه دهخدا
هیچ وجه . [ وَج ْه ْ ] (ق مرکب ) هیچ طور. هیچ گونه .
-
anhedral 1
بیوجه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ویژگی بلوری که فاقد وجوه بلوری است متـ . بیگانهریخت xenomorphic, allotriomorphic
-
euhedral
خوشوجه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ویژگی دانهای که دارای وجوه بلوری کامل است متـ . خودریخت idiomorphic, automorphic
-
هیچ وجه
فرهنگ فارسی معین
(ق مر.) هیچ طور، هیچ گونه .
-
باجه وجه
لغتنامه دهخدا
باجه وجه . [ ] (اِخ ) نام راجه نشینی در ناحیه ٔ مولتان هندوستانست بحدود 414 هَ . ق . / 1120م . پس از این تاریخ از آن خبری بدست نیست و بنا به روایت بعضی تواریخ ، بدست راجه ٔ گجرات و مسلمانان افتاده است . (لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی ج 2).
-
بی وجه
لغتنامه دهخدا
بی وجه . [ وَج ْه ْ ] (ص مرکب ) (از: بی + وجه عربی ) که وجهی ندارد. که محلی ندارد. بی دلیل : و اگر بر وفق تصور خویش در آن تصرفی نمایند بلاکلام بی وجه و ناصواب افتد. (تاریخ رشیدی ). رجوع به وجه شود.
-
بر وجه
لغتنامه دهخدا
بر وجه . [ ب َ وَ هَِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (از: بر فارسی + وجه عربی ) بطورِ. بطریق ِ. (ناظم الاطباء). بر سبیل ِ : سیم کافی ناصح که خراج و جزیت ... بر وجه استقصاء بستاند. (کلیله و دمنه ).- بر وجه تعجیل ؛ بچابکی . بطور چابکی . (ناظم الاطباء).