کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وَثَاقَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
وساق
لغتنامه دهخدا
وساق . [ وِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ واسق ، به معنی ناقه ٔ بارگرفته و آبستن شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
وثاق
فرهنگ فارسی معین
(وِ یا وُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - خانه ، اطاق . 2 - حرم سرا.
-
وثاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] vosāq ۱. اتاق؛ خانه: ◻︎ دوش سرمست آمدم به وثاق / با حریفی همه وفا و وفاق (انوری: ۲۶۹).۲. خیمه؛ سراپرده.۳. مسکن؛ منزل.
-
جستوجو در متن
-
وثق
لغتنامه دهخدا
وثق . [ وُ ث ُ ] (ع اِ) ج ِوَثاق و وِثاق . (ناظم الاطباء). رجوع به وثاق شود.
-
وَثَاقَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
به بند كشيدن او (وَثاق به وسيلههايي که با آنها چيزي را ميبندند می گویند)
-
مسکن
واژگان مترادف و متضاد
جا، جایگاه، خانه، ماوا، محل، مقام، مکان، منزل، نشیمن، وثاق
-
ماوا
واژگان مترادف و متضاد
۱. پناه، پناهگاه، ملاذ، ملجا ۲. جا، جایگاه، سامان، محل، مقام، موضع، منزل، مسکن، وثاق
-
مواثق
لغتنامه دهخدا
مواثق . [ م ُ ث ِ ] (ع ص ) هم وثاق و متحد. (ناظم الاطباء). معاهد. (از اقرب الموارد). رجوع به مواثقة شود.
-
متعاهد
لغتنامه دهخدا
متعاهد. [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) هم عهد و هم وثاق و متحد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، متعاهدین . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعاهد شود.
-
مواثقة
لغتنامه دهخدا
مواثقة. [م ُ ث َ ق َ ] (ع مص ) عهد و پیمان کردن با هم . وثاق . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). با کسی عهدبستن . (ترجمان القرآن جرجانی ص 96) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). با کسی استواری کردن . (المصادر زوزنی ).
-
اتاق
لغتنامه دهخدا
اتاق .[ اُ ] (ترکی ، اِ) خانه و خیمه و بجای قاف غین معجمه نیز آمده و شاید اصل آن وثاق عربی باشد و ترکان عثمانی ((اُدَه )) تلفظ کنند و صاحب غیاث اللغات بنقل ازمصطلحات و لغات ترکی این لفظ را ترکی دانسته است .
-
پرندوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پرندوشین، پرندوشینه، پریدوش، پردوش، پرندیش، پرند، پرندوار› [قدیمی] paranduš ۱. شب گذشته.۲. پریشب: ◻︎ صبحدم بود که میشد به وثاق / چون پرندوش نه بیهُش نه بهوش (انوری: ۸۶۴)، ◻︎ گویدت همی گرچه دراز است تو را عمر / بگذشته شمر یکسره چون دوش و پرندو...
-
منزل
واژگان مترادف و متضاد
۱. جا، مکان ۲. جایگاه، مقام ۳. بیت، خانه، دار، دولتسرا، سامان، سرا، کاشانه، ماوا، مسکن، موطن، نشیمن، وثاق، یورت ۴. مرحله ۵. اهلبیت، زن و فرزندان ۶. مقصد، هدف ۷. اقامتگاه ۸. مسافت بین دواتراق ۹. منزلگاه، منزلگه
-
وثاقی
لغتنامه دهخدا
وثاقی . [ وُ ] (ص نسبی )منسوب به وثاق . غلامی که با غلامان دیگر در حجره هایی متصل به سرای سلطنتی منزل داشت و آنان را وثاقیان مینامیدند. (فرهنگ فارسی معین ) : غلامان وثاقی را جدا به کوشک کهن محمودی فرودآوردند. (تاریخ بیهقی ). و به در حاجب سرای با سلاح...
-
وثیق
لغتنامه دهخدا
وثیق . [ وَ ] (ع ص ) استوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). استوار و محکم . (ناظم الاطباء). ج ، وِثاق .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : متفق گشتند در عهد وثیق که نگرداند سخن را یک رفیق . مولوی .- ثوب وثیق ؛جامه ٔ نیک بافته . (مهذب الاسماء).