کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وهل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وهل
/vohl/
معنی
کاج؛ سرو کوهی؛ عرعر؛ ابهل.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وهل
لغتنامه دهخدا
وهل . [ وَ ] (ع ص ) ترسنده و بیمناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بددل . (مهذب الاسماء). || (مص ) گمان بردن در چیزی و دل به جایی رفتن که قصد آن نبود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
وهل
لغتنامه دهخدا
وهل . [ وَ هََ ] (ع ص ) ترسنده . || سست . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
وهل
لغتنامه دهخدا
وهل . [ وَ هََ ] (ع مص ) سست گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || ترسیدن . || غلط کردن و سهو نمودن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (تاج المصادر) (آنندراج ). || فراموش کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || فراموش شدن . (تاج المصادر...
-
وهل
لغتنامه دهخدا
وهل . [ وِ هَِ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه در 7 هزارگزی راه شوسه ٔ میانه به خلخال با 128 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
وهل
لغتنامه دهخدا
وهل . [ وُ ] (اِ) درخت کاج راگویند که صنوبر باشد، و بعضی گویند وهل درخت سرو کوهی است و آن را به عربی عرعر و ثمر آن را حب العرعر گویند. (برهان ) (آنندراج ).درخت صنوبر. (انجمن آرا). به اقسام سرو کوهی که مراداقسام درخت پیرو است اطلاق شود. || ابهل . (فره...
-
وهل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] vohl کاج؛ سرو کوهی؛ عرعر؛ ابهل.
-
واژههای همآوا
-
وحل
واژگان مترادف و متضاد
گل، گلولای، لجن
-
وحل
لغتنامه دهخدا
وحل . [ وَ ] (ع مص ) چیره شدن بر کسی در مواحلت . و مواحلت نبرد کردن به رفتن در گل تنک است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (اِ) وَحَل . گل تنک که ستور در وی درماند. ج ، وحول ، اوحال . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). وَحل ، لغت پستی است در وحل...
-
وحل
لغتنامه دهخدا
وحل . [ وَ ح َ ] (ع اِ) خلاب . گل تنک که ستور در آن درماند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). گل و لای زمینی که به آب نرم شده باشد. (غیاث اللغات از منتخب از قاموس ). ج ، اوحال ، وحول . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). وَحل ، لغت پستی است در آن . (از منتهی...
-
وحل
فرهنگ فارسی معین
(وَ حَ) [ ع . ] (اِ.) گل و لای .
-
وحل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَوْحال و وُحُول] [قدیمی] vahal گلولای؛ منجلاب.
-
جستوجو در متن
-
آغورس
لغتنامه دهخدا
آغورس . (اِ) ابهل . (مخزن الادویه ). صفینه . وُهْل .
-
stodges
دیکشنری انگلیسی به فارسی
stodges، در گل ولای ماندن، در وهل ماندن