کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وهجان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وهجان
لغتنامه دهخدا
وهجان . [ وَ ] (ع ص ) (یوم ...) روز سخت گرم . (اقرب الموارد).
-
وهجان
لغتنامه دهخدا
وهجان . [ وَ هََ ] (ع مص ) وَهج . افروخته شدن آتش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). درخشیدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ). درخشیدن آتش . (دهار).
-
واژههای مشابه
-
ابن وهجان
لغتنامه دهخدا
ابن وهجان . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) او راست : کتاب تاریخ بصره . (کشف الظنون ).
-
جستوجو در متن
-
وهج
لغتنامه دهخدا
وهج . [ وَ ] (ع مص ) وَهَجان . افروخته شدن آتش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شعله زدن آتش . (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد).
-
درخشیدن
لغتنامه دهخدا
درخشیدن . [ دُ / دَ / دِ رَ دَ ] (مص ) تابیدن . پرتو افکندن . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ). تابان و روشن شدن . (شرفنامه ٔ منیری ). پرتو انداختن . تافتن . روشن شدن . برق زدن . (ناظم الاطباء). درفشیدن . رخشیدن . فروغ دادن . لامع شدن . لمعان یافتن . ائتل...