کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وندا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وندا
فرهنگ نامها
(تلفظ: vandā) (در زند و پازند) خواهش و خواسته ؛ (در اوستا) ستایش کننده ، نیایش کننده .
-
وندا
لغتنامه دهخدا
وندا. [ وَ ] (اِ) به لغت ژند و پاژند، خواهش و خواسته . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
وندا
واژهنامه آزاد
امید - آرزو
-
وندا
واژهنامه آزاد
امید - آرزو خواهش
-
وندا
واژهنامه آزاد
وٍندا به معنی آرزو و آمال می باشد
-
وندا
واژهنامه آزاد
وندا یکی از طوایف و مستقل ترک در فارس بود که در دوره فتحلی شاه قاجار استقلال آن در هم ریخته شد و این طایفه بین ایل کشکولی دره شوری و عمله تقسیم شد. در سر شماری سال 1366 می توان آن در همه این ایلات مشاهده کرد. بخشی از ایل زمان قاجاریه به میان ایل بختی...
-
جستوجو در متن
-
vanda
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وندا
-
اغاز
لغتنامه دهخدا
اغاز. [ اَ ] (اِ) قصد و اراده . || صدا وندا. || ابتدای هر کار و آغاز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). مخفف آغاز. (فرهنگ نظام ).
-
قارن
لغتنامه دهخدا
قارن . [ رَ ] (اِخ ) ابن وندا هرمزد. یکی از حکام و فرمانروایان آل قارن وند است که 40 سال حکومت داشته است . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 179). رجوع به قارن وند شود.
-
چهاربنچه ٔ ملیلوند
لغتنامه دهخدا
چهاربنچه ٔ ملیلوند. [ چ َ ب ُ چ َ ی ِ م َ وَ ] (اِخ ) یکی از طوایف ایل قشقائی ایران و مرکب از 300 خانوار است و در وندا، کُررانی ، زنگنه و لک مسکن دارند. (یادداشت مؤلف ) (جغرافیای سیاسی کیهان ص 79).
-
اصفهبد
لغتنامه دهخدا
اصفهبد. [ اِ ف َ ب َ / ب ُ ] (اِخ ) عبداﷲبن وندا امیدبن شهریار. از ملوک رستمدار تبرستان بود. خواندمیر آرد: بعد از انتقال پدر از دارالملک روی بنظم امور ملک و مال آورد و در ایام دولت او حسن بن زید علوی در تبرستان خروج کرد و عبداﷲ دست بیعت به حسن داد و ...
-
چالیک
لغتنامه دهخدا
چالیک . (اِ) نوعی بازی طفلان . نوعی وسیله ٔ بازی مخصوص اطفال . نوعی بازی اطفال که در هر استان ایران بنامی معروف است و اسم مخصوص دارد. نام دو پاره چوب که در بازی مخصوص اطفال بکار میرود. دو پارچه چوب است که اطفال بدان بازی کنند یکی دراز بقدر سه وجب و د...
-
داعی کبیر
لغتنامه دهخدا
داعی کبیر. [ ی ِ ک َ ] (اِخ ) حسن بن زید علوی بن محمدبن اسماعیل بن حسن بن زیدبن حسن بن علی صاحب طبرستان و او بسال 250 هَ . ق . در طبرستان ظاهر شد و پس از آنکه طبرستان را قبضه کرد در 270 وفات کرد و برادر اوداعی الی الحق محمدبن زید بجای او نشست . حسن ر...