کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ول هاکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
وِل، ولو
لهجه و گویش تهرانی
پخش :صبح تاشب تو کوچه ول (ولو) است.
-
وِل آویدن
لهجه و گویش بختیاری
vel âvidan ول شدن، رها شدن.
-
ول کِردن
لهجه و گویش بختیاری
vel kerdan ول کردن، رها کردن.
-
ای ول
واژهنامه آزاد
وَ - آفرین در زبان عامیانه
-
payout
ولشدگی کمربند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] افزایش طول کمربند ایمنی به دلیل درست عمل نکردن قفل آن در هنگام بروز سانحه
-
ول خرجی کردن
لغتنامه دهخدا
ول خرجی کردن . [ وِ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پول خود را بیهوده خرج کردن . اسراف کردن در هزینه .
-
ول گردی کردن
لغتنامه دهخدا
ول گردی کردن . [ وِ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ،هرزه گردی کردن . آواره بودن . بیکاربیکار راه رفتن .
-
ول گویی کردن
لغتنامه دهخدا
ول گویی کردن . [ وِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، سخن بیهوده و بی معنی گفتن . یاوه گفتن .
-
شل و ول
فرهنگ فارسی معین
(شُ لُ وِ) (ص مر.) (عا.) 1 - سست و وارفته . 2 - آشفته ، پریشان .
-
دم سه ول
لغتنامه دهخدا
دم سه ول . [ دَ س ِ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان با 200 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن اتومبیلرو است . ساکنان از طایفه ٔ بویراحمدند. این ده را دم چنار نیز گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
شل و ول
لغتنامه دهخدا
شل و ول . [ ش ُ ل ُ وِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) پریشان و آشفته و درهم و بی نظم : عمامه ٔ شل و ول ، شوریده گوریده . (یادداشت مؤلف ). چیزی که اجزای آن کاملاً بایکدیگر ارتباط محکم نداشته باشد. لباسی که برای تن کسی گشاد باشد و بر تن او آویزان شود و نظایر ...
-
خل و ول
لغتنامه دهخدا
خل و ول . [خ ُ ل ُ وِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) دیوانه . سفیه . ساده لوح . خل و چل . خل و دیوانه . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
شل و ول
دیکشنری فارسی به عربی
ضعيف , مترهل
-
وِل و وادِرنگ
لهجه و گویش تهرانی
بلا تکلیف
-
شُل و وِل
فرهنگ گنجواژه
بی اراده، سست، وارفته.