کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ول شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ول شدن
معنی
(وِ. شُ دَ) (مص ل .) 1 - رها شدن . 2 - افتادن چیزی از دست . 3 - سقوط کس یا چیزی .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ول شدن
لغتنامه دهخدا
ول شدن . [ وِش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، آزاد شدن . رها شدن . || افتادن چیزی از دست . || سرگردان و ولگرد شدن . || سقوط کسی یا چیزی (از بالا به پائین ). (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
ول شدن
فرهنگ فارسی معین
(وِ. شُ دَ) (مص ل .) 1 - رها شدن . 2 - افتادن چیزی از دست . 3 - سقوط کس یا چیزی .
-
واژههای مشابه
-
وِلَ
لهجه و گویش گنابادی
wela در گویش گنابادی یعنی رها ، آزاد
-
وَل
لهجه و گویش تهرانی
شعله و زبانه آتش
-
وِل
لهجه و گویش تهرانی
شل، بی حال
-
وِل
لهجه و گویش بختیاری
vel ول، آزاد، رها.
-
ول دادن
لغتنامه دهخدا
ول دادن . [ وِ دَ ] (مص مرکب ) رها کردن . آزاد کردن . آزاد گذاشتن .- ول دادن صدا ؛ در تداول ، آواز خواندن . سر دادن صدا. دادوبیداد کردن . آواز برآوردن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).- ولش دادن ؛ در تداول ، ول دادن . (لغات عامیانه ٔ جمال زاده )....
-
ول کردن
لغتنامه دهخدا
ول کردن . [ وِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، ول دادن . سر دادن . رها کردن . آزاد کردن . || از دست نهادن . || ترک گفتن . ادامه ندادن .- ولش کردن ؛ در تداول ، ول کردن . رها کردن . آزاد گذاردن .
-
ول گردیدن
لغتنامه دهخدا
ول گردیدن . [ وِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) ول گشتن . هرزه گردی کردن . آواره بودن . بیکار بودن . دنبال کاری نرفتن .
-
ول گفتن
لغتنامه دهخدا
ول گفتن . [ وِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) سخن بیهوده و بی معنی گفتن . حرف مفت زدن .
-
ول بشو
لغتنامه دهخدا
ول بشو. [ وِ ب ِ / ب َ ] (اِ) بل بشو.(فرهنگ فارسی معین ). هرج ومرج . رجوع به بل بشو شود.
-
ول چر
لغتنامه دهخدا
ول چر. [ وِ چ َ ] (نف مرکب ) ول چرنده . شخص بی باعث و بانی و افسارسرخود. (لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
ول خرج
لغتنامه دهخدا
ول خرج . [ وِ خ َ ] (ص مرکب ) آنکه پول خود را بیهوده خرج کند. اسراف کار. مسرف . باددست .
-
ول خرجی
لغتنامه دهخدا
ول خرجی . [ وِ خ َ] (حامص مرکب ) عمل ولخرج . اسراف در خرج . باددستی .