کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ولیعهد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ولیعهد
معنی
(وَ عَ) [ ازع . ] (ص مر. اِمر.) 1 - کسی که پادشاه او را به جانشینی خود معین کرده . 2 - پسر ارشد شخص .
فرهنگ فارسی معین
برابر فارسی
جانشین
دیکشنری
crown prince, dauphin
-
جستوجوی دقیق
-
ولیعهد
فرهنگ واژههای سره
جانشین
-
ولیعهد
فرهنگ فارسی معین
(وَ عَ) [ ازع . ] (ص مر. اِمر.) 1 - کسی که پادشاه او را به جانشینی خود معین کرده . 2 - پسر ارشد شخص .
-
ولیعهد
دیکشنری فارسی به عربی
امير
-
واژههای همآوا
-
ولی عهد
لغتنامه دهخدا
ولی عهد. [ وَ لی ی ِ ع َ ] (اِخ ) ولی العهد. لقب حضرت شیث پیغمبر علیه السلام . (مهذب الاسماء).
-
ولی عهد
لغتنامه دهخدا
ولی عهد. [ وَ لی ی ِ ع َ / وَ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ولیعهد. متصرف و حاکم وقت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نگهبان عهد. || ولیعهد. کسی که پادشاه او را به جانشینی خود معین کرده است . کسی که شاه او را جانشین خود گرداند پس از مرگ خود. وارث پادشاه...
-
ولی عهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ولیالعهد] vali'ahd ۱. (سیاسی) کسی که پادشاه او را به جانشینی خود تعیین میکند؛ وارث سلطنت.۲. [قدیمی] حاکم وقت.
-
جستوجو در متن
-
prince
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شاهزاده، ولیعهد، سرور، سید
-
crown prince
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ولیعهد، نایب السلطنه
-
princes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شاهزادگان، شاهزاده، ولیعهد، سرور، سید
-
جانشین
واژگان مترادف و متضاد
بدل، جایگزین، خلف، خلیفه، عوض، قائممقام، نایب، وارث، ولیعهد
-
جانشین
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (ص فا.) 1 - قائم مقام . 2 - ولیعهد.
-
امير
دیکشنری عربی به فارسی
شاهزاده , وليعهد , فرمانرواي مطلق , شاهزاده بودن , مثل شاهزاده رفتار کردن , سروري کردن
-
بیرس
لغتنامه دهخدا
بیرس . [ ] (اِخ ) نام ولیعهد ابلیوس أدریانوس قیصر روم . (از عیون الانباء ج 1 ص 74).