کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ولوع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ولوع
/valu'/
معنی
۱. بسیارآزمند؛ حریص و شیفته.
۲. (مصدر) آزمند شدن؛ حریص شدن به چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ولوع
لغتنامه دهخدا
ولوع . [ وَ ] (ع مص ) آزمند شدن .حریص و آزمند گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) آزمندی . میل شدید : همیشه عادت او را به نیکویی است ولوع چنانکه همت او را به برتری آهنگ . فرخی .|| (ص ) آزمند. (منتهی الارب ). شدیدالتعلق . (اقرب الموارد)...
-
ولوع
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (ص .) آزمند، حریص .
-
ولوع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] valu' ۱. بسیارآزمند؛ حریص و شیفته.۲. (مصدر) آزمند شدن؛ حریص شدن به چیزی.
-
واژههای همآوا
-
وَلَّوْاْ
فرهنگ واژگان قرآن
برگشتند
-
وَلُّواْ
فرهنگ واژگان قرآن
بگردانید
-
جستوجو در متن
-
آزدار
لغتنامه دهخدا
آزدار. (نف مرکب ) آزمند. آزور. ولوع . حریص . مولع.
-
نخجیرپرداز
لغتنامه دهخدا
نخجیرپرداز. [ ن َ پ َ ] (نف مرکب ) صیاد. که بسیار شکار کند. که در صید ولوع است : از آن نخجیرپرداز جهانگیرجهانگیری چو خسرو گشت نخجیر.نظامی .
-
حریص
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزمند، آزور، پرآز، پرحرص، پرطمع، رژد، طماع، طمعکار ≠ قانع ۲. زیادهطلب، زیادهخواه ۳. گرسنهچشم، ولوع ≠ چشم و دل سیر ۴. علاقهمند، مشتاق ۵. مولع
-
استهتار
لغتنامه دهخدا
استهتار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مولع گردانیدن . (زوزنی ). || آزمند چیزی گردیدن چندانکه از ننگ و دشنام و نکوهش باکیش نباشد. || ولوع به چیزی و افراط در آن . || دارای چیزهای باطل و هیچکاره شدن . (منتهی الارب ).
-
آزمند
لغتنامه دهخدا
آزمند. [ م َ ] (ص مرکب ) حریص . مولع. شَرِه ْ. طامع. آزور.صاحب آز. آزناک . طمعکار. پرخواه . ولوع : حاسد و بدخواه او دائم به مرگ است آزمندگر در این حسرت بمیرد باک نبود، گو بمیر. سوزنی .- امثال :آزمند هماره نیازمند است .
-
راوباده
لغتنامه دهخدا
راوباده . [ دَ / دِ ] (اِ مرکب )صمغ درخت انجدان است که بعربی حلتیت گویند، و سامانی گوید: این مرکب است از «راو» بمعنی رای که لغت هندبمعنی امیر بزرگ است و از باده بمعنی شراب . چه ، هنود را بخوردن آن ولوع تمام است خاصه بزرگان ایشان را،و معنی ترکیبی ، با...
-
حرص
لغتنامه دهخدا
حرص . [ ح ِ ] (ع مص ) آزور شدن . (ترجمان عادل بن علی ). ولع. وُلوع . طَمْع. طَمَع. طماع . طماعیة. تطمع. شح ّ. شره . حریصی کردن . (تاج المصادر). آزور کردن . (دهار). تَعْص . بَهَج . استشراء. اِعْوال . اِعالة. فَغَم . هَلَع. لَوَع . تَلَهْجُم . طَزَع . ...
-
نشوغ
لغتنامه دهخدا
نشوغ . [ ن َ ] (ع اِ) داروی در دهان و بینی ریختنی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). وجور. سعوط. (معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). داروی در دهان ریختنی یا در بینی افکندنی . (ناظم الاطباء). انفیه . داروی دهان و بینی . (یادداشت مؤلف ) || (ص...