کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ولود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ولود
/valud/
معنی
ویژگی زنی که بسیار میزاید؛ بسیارزاینده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ولود
لغتنامه دهخدا
ولود. [ وَ ] (ع ص ) گوسفندِ زاینده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، وُلد. (منتهی الارب ). || کثیرةالولد. زن بسیارفرزند. (از اقرب الموارد). زنی که فرزندان بسیار آرد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
ولود
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (ص .) بسیار زاینده (زن یا جانور).
-
ولود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] valud ویژگی زنی که بسیار میزاید؛ بسیارزاینده.
-
جستوجو در متن
-
ولد
لغتنامه دهخدا
ولد. [ وُ ] (ع اِ) فرزند. || ج ِ وَلَد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ج ِ وَلود. (منتهی الارب ). رجوع به ولود شود.
-
زایندگی
لغتنامه دهخدا
زایندگی . [ ی َ دَ / دِ ] (حامص ) زایا بودن . ولود بودن . مقابل عقیم بودن . || تولید کردن . انتاج . افزودن . رجوع به زاینده شود.
-
صموخ
لغتنامه دهخدا
صموخ . [ ص َ ] (ع ص )حیوان که گوش خفته دارد چون مرغ و ماهی و مار. مقابل اَذون . حیوان که لاله ٔ گوش بلند ندارد و آن تمام طیور باشد مقابل اذون : کل صموخ بیوض و کل اذون ولود.
-
اذون
لغتنامه دهخدا
اذون . [ اَ ] (ع ص ) گوش ور. آنکه گوش برجسته دارد چون آدمی و آهو و ستور، خلاف صَموخ که گوش خفته است مانند مرغ و ماهی : کُل ﱡ صموخ بیوض و کل اذون ولود.
-
بچه ناک
لغتنامه دهخدا
بچه ناک . [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) بسیاربچه . پربچه . ولود: امرأه مصبیة؛ زن بچه ناک . (منتهی الارب ). || پدر و مادر کودک نرینه . (ناظم الاطباء).
-
مرغوسة
لغتنامه دهخدا
مرغوسة. [ م َ س َ ] (ع ص ) تأنیث مرغوس . نعت مفعولی از مصدر رغس .رجوع به مرغوس شود. || (اِمص ) فساد و درآمیختگی کار. هو فی مرغوسة من امره ؛ در اختلاط و آمیختگی کار است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرجوسة. و رجوع به مرجوسة شود. || (ص ) زن ب...
-
بیوض
لغتنامه دهخدا
بیوض . [ ب َ ] (ع ص ) دجاجة بائضة و بیوض ؛ مرغ تخم گذار. ج ، بُیض ، بیض . (از منتهی الارب ). خایه گر. بسیار خایه کننده . (زمخشری ). حیوان که تخم نهد. که خایه کند. که بسیار خایه کند مثل مرغ و ماهی . مقابل ولود. (یادداشت مؤلف ).
-
شرفاء
لغتنامه دهخدا
شرفاء. [ ش َ ] (ع ص ) مؤنث اَشرَف . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به اشرف شود. اذون . باگوش . گوش ور. گوش دراز. طویلةالقوف .که گوش دراز دارد. (یادداشت مؤلف ) : کل صماء بیوض و کل شرفاء ولود. (الجماهر بیرونی ص 144).- اذن شرفاء ؛ گوش دراز. (منته...
-
والد
لغتنامه دهخدا
والد. [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) پدر. (فرهنگ نظام ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (المنجد). بابا. اب . باب : آن خاک هست والد و گل باشدش ولدبس رشد والدی که لطیفش ولد بود. منوچهری .فرزند استادم خواجه بونصر ادام اﷲ سلامته و رحم ...
-
ادیب فراهانی
لغتنامه دهخدا
ادیب فراهانی . [ اَ ب ِ ف َ ] (اِخ ) محمدصادق متخلص به امیری ملقب به ادیب الممالک فرزند حاجی میرزا حسین نوه ٔمیرزا معصوم محیط برادر میرزا ابوالقاسم قائم مقام وزیر مشهور محمدشاه است . وی در 14 محرم 1277 هَ . ق . متولد شده علوم ادبی زمان را نزد اساتید ...
-
بسیار
لغتنامه دهخدا
بسیار. [ ب ِ ] (ق ، ص ) پهلوی وسیار مرکب از وس . ساختمان کلمه واضح نیست . در پارسی باستان وسی دهار «بسیار گرفته ، داشته » قیاس کنید با وسی کار پهلوی «نیبرگ 236» و رجوع به اسفا 1:2 ص 192 شود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چندین و زیاد و متعدد و کثی...