کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ول
/vel/
معنی
یله؛ رها؛ آزاد؛ سرخود.
〈 ول کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] رها کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ترک، رها، متروک، مرخص، مستخلص، واگذار
۲. عاطل، مهمل
۳. سست، شل
۴. آزاد
۵. بیادب، بیتربیت، بیکاره، ولگرد، ولنگار، ولو، ویلان، هرزه
۶. محبوب، نگار، یار
دیکشنری
derelict, loose, unbridled, wild
-
جستوجوی دقیق
-
ول
واژگان مترادف و متضاد
۱. ترک، رها، متروک، مرخص، مستخلص، واگذار ۲. عاطل، مهمل ۳. سست، شل ۴. آزاد ۵. بیادب، بیتربیت، بیکاره، ولگرد، ولنگار، ولو، ویلان، هرزه ۶. محبوب، نگار، یار
-
ول
لغتنامه دهخدا
ول . [ وِ ] (اِ) شکوفه عموماً و شکوفه ٔ انگور خصوصاً، و آن را به عربی فقاع الکرم خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). || گل . (انجمن آرا از مجمع الفرس ) (آنندراج ). وُل در لهجه ها به معنی گل آمده : مسلسل زلف بر رو ریته [ ریخته ] دیری [ داری ]ول [ گل ] و س...
-
ول
لغتنامه دهخدا
ول . [وِ ] (ص ) رها. سرخود. آزاد. غیرمقید. مطلق العنان .- ول دادن ؛ رها کردن . سر دادن .- ول شدن ؛ رها شدن .- ول کردن ؛ رها ساختن . سر دادن . مرخص کردن . || در تداول ، سرخود. مطلق العنان . بیکار. عاطل و باطل ، و در ترکیب های زیر به کار رود در همین...
-
ول
فرهنگ فارسی معین
(وِ) (ص .) (عا.) بی بند و بار، بی کار.
-
ول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] vel یله؛ رها؛ آزاد؛ سرخود.〈 ول کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] رها کردن.
-
ول
دیکشنری فارسی به عربی
طليق , فاجر , متهدل
-
ول
واژهنامه آزاد
گُل
-
ول
واژهنامه آزاد
ول که بر روی و ضمه قرار میگیرد اسم محلیه درخت اورس هست
-
واژههای مشابه
-
وِلَ
لهجه و گویش گنابادی
wela در گویش گنابادی یعنی رها ، آزاد
-
وَل
لهجه و گویش تهرانی
شعله و زبانه آتش
-
وِل
لهجه و گویش تهرانی
شل، بی حال
-
وِل
لهجه و گویش بختیاری
vel ول، آزاد، رها.
-
ول شدن،ول کردن
لهجه و گویش تهرانی
گذاشته شدن، رها کردن
-
ول دادن
لغتنامه دهخدا
ول دادن . [ وِ دَ ] (مص مرکب ) رها کردن . آزاد کردن . آزاد گذاشتن .- ول دادن صدا ؛ در تداول ، آواز خواندن . سر دادن صدا. دادوبیداد کردن . آواز برآوردن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).- ولش دادن ؛ در تداول ، ول دادن . (لغات عامیانه ٔ جمال زاده )....