کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وقل
/vaql/
معنی
درخت مقل؛ نوعی درخت خرمای هندی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وقل
لغتنامه دهخدا
وقل . [ وَ ] (ع مص ) برآمدن بر کوه . || برداشتن یک پای و ثابت کردن پای دیگر را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) درخت مقل و بار آن و یا بار خشک آن ، و بار ترآن را بهش نامند. ج ، اوقال . (منتهی الارب ) (آنندراج )(اقرب الموارد) (ناظم ا...
-
وقل
لغتنامه دهخدا
وقل . [ وَ ق َ ] (ع اِ) سنگریزه . || شاخ بریده که بن آن در تنه باقی باشد و بدان به خوبی بر درخت برآمدن توانند. (منتهی الارب ). || (ص ) (فرس ...) اسب نیکو برآینده بر کوه . (اقرب الموارد) (آنندراج ). بز کوهی که بر سر کوه شود. (مهذب الاسماء).
-
وقل
لغتنامه دهخدا
وقل . [ وَ ق ِ / ق ُ ] (ع ص ) (فرس ...) اسب نیکو برآینده بر کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
وقل
لغتنامه دهخدا
وقل . [ وُ ] (ع اِ) بر وزن و معنی مقل است ، و آن دوایی باشد مشهور به مقل ازرق . بخور آن بواسیر را نافع است . (برهان ) . رجوع به وَقْل و مقل شود.
-
وقل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] vaql درخت مقل؛ نوعی درخت خرمای هندی.
-
واژههای مشابه
-
قُل قل ،قلاقل ،قل وقل ،قُلیدن
لهجه و گویش تهرانی
صدای جوشیدن
-
واژههای همآوا
-
وغل
لغتنامه دهخدا
وغل . [ وَ ] (ع اِ) چاره . (منتهی الارب ). || (ص ) سست فرومایه ٔ بی اعتبار. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ناخوانده در مجلس طعام و شراب کسی درآینده . || سستی کننده در هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ||...
-
وغل
لغتنامه دهخدا
وغل . [ وَ ] (ع مص ) در مجلس شراب کسی ناخوانده درآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ناخوانده نزدیک شراب خوارگان رفتن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
وغل
لغتنامه دهخدا
وغل . [ وَ غ ِ ] (ع ص ) بدخورش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). مرد بدخورش . (ناظم الاطباء). || حرام زاده . دعی النسب . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
اوقال
لغتنامه دهخدا
اوقال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَقْل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درخت مقل یا بار آن یا بارِ خشک آن ، و بار تر آنرا بهش نامند. (آنندراج ). رجوع به وقل شود.
-
قُل و قُل
فرهنگ گنجواژه
صدای جوشیدن، صدای آب چشمه. قل وقل زدن.
-
وقلة
لغتنامه دهخدا
وقلة. [ وَ ل َ ] (ع اِ) خسته ٔ مقل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). ج ، وقول . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وقل ، یکی . (اقرب الموارد). رجوع به وقل شود.- رجل وقلةالرأس ؛ یعنی مردی دارای سری بسیار کوچک . (اقرب الموارد).