کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وقفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وقفه
/vaqfe/
معنی
۱. فاصلۀ زمانی کوتاه.
۲. درنگ؛ ایست.
۳. [مجاز] نقصان؛ رکود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ایست، بند، تعطیل، توقف، درنگ، رکود، سکته، سکون، فترت، فرصت، متارکه، مکث ≠ پویایی
دیکشنری
abeyance, break, check, discontinuance, gap, halt, intermission, interregnum, interruption, interval, lapse, outage, pause, respite, rest, standstill, stop, stoppage, tie-up
-
جستوجوی دقیق
-
interrupt
وقفه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] رویدادی که باعث میشود تا یک برنامۀ درحالاجرا بهطور موقت به حالت تعلیق درآید
-
وقفه
واژگان مترادف و متضاد
ایست، بند، تعطیل، توقف، درنگ، رکود، سکته، سکون، فترت، فرصت، متارکه، مکث ≠ پویایی
-
وقفه
فرهنگ فارسی معین
(وَ فِ یا فَ) [ ازع . ] (اِمص .) 1 - توقف ، ایست . 2 - توقف در حرفی از کلمه . 3 - فراغت ، فرصت .
-
وقفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: وقفَة] vaqfe ۱. فاصلۀ زمانی کوتاه.۲. درنگ؛ ایست.۳. [مجاز] نقصان؛ رکود.
-
وقفه
دیکشنری فارسی به عربی
تعليق , ذراع , عصا , فترة , فجوة , محطة , مهلة , هوة , وقف
-
واژههای مشابه
-
وقفة
لغتنامه دهخدا
وقفة. [ وَ ف َ ] (ع اِ) پی که بر کمان پیچند. || پی بالای گرده ٔ علیا. هما وقفتان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || ایست . درنگ . مکث . توقف : چه یوسف شربتی در دلو خورده چه یونس وقفه ای در حوت کرده . نظامی . || ریب و شک . (اقرب الموارد). ...
-
وقفة
دیکشنری عربی به فارسی
مطرح کردن , گذاردن , قراردادن , اقامه کردن , ژست گرفتن , وانمود شدن , قيافه گرفتن , وضع , حالت , ژست , قيافه گيري براي عکسبرداري , )سوال پيچ کردن باسلوال گير انداختن
-
apneusis
وقفۀ بازدَم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] طولانی شدن دَم بهنحویکه در پی آن بلافاصله بازدَم نیاید
-
retrieval block
وقفۀ بازیابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] اختلالی در بازیابی که در آن فرد در به یاد آوردن بخش خاصی از اطلاعات ناتوان است؛ ازجمله مصادیق آن پدیدۀ نوکزبانی است
-
timer interrupt
وقفۀ زمانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] وقفۀ حاصل از ساعت درونی رایانه
-
interrupt handling
وقفهگردانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] عمل پردازش وقفهها در سامانۀ عامل
-
interrupt request
درخواست وقفه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] نشانک/ سیگنالی که برنامۀ جاری را قطع و برنامۀ ضروریتری را به کار میاندازد
-
بدون وقفه
واژهنامه آزاد
یکریز، پی درپی، پشت سر هم.
-
hang fire
وقفه در آتش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] وضعیتی که در آن عملکرد سامانۀ آتش با تأخیر یا اخلال همراه است