کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وقف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وقف
/vaqf/
معنی
۱. (فقه، حقوق) آنچه کسی از ثروت خود جدا میکند که در کارهای عامالمنفعه از آن استفاده میکنند.
۲. اندکی درنگ کردن در بین کلام و دوباره شروع کردن.
۳. (فقه، حقوق) حبس عین ملک یا مالی و مصرف کردن منافع آن در اموری که واقف معین میکند.
۴. [قدیمی] ایستادن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. موقوفه، واگذاری
۲. اهدا، بخشش، نذر، هبه
۳. افامت، توقف
۴. ایست، مکث، وقفه
۵. اختصاصدادن، منحصر کردن
برابر فارسی
ورستاد
دیکشنری
endowment, entailment
-
جستوجوی دقیق
-
وقف
واژگان مترادف و متضاد
۱. موقوفه، واگذاری ۲. اهدا، بخشش، نذر، هبه ۳. افامت، توقف ۴. ایست، مکث، وقفه ۵. اختصاصدادن، منحصر کردن
-
وقف
فرهنگ واژههای سره
ورستاد
-
وقف
لغتنامه دهخدا
وقف . [ وَ ] (ع مص ) ایستادن . (منتهی الارب ). به حالت ایستاده ماندن و آرام گرفتن . (از اقرب الموارد). وقوف . (منتهی الارب ).اقامت کردن . || شک کردن در مسئله . (از اقرب الموارد). || منع کردن و جلوگیری نمودن . || وقف حکم بر حضور فلان ؛ معلق کردن آن حک...
-
وقف
لغتنامه دهخدا
وقف . [ وُ ] (ع ص ، اِ) وُقوف . ج ِ واقف . (اقرب الموارد).
-
وقف
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) ایستادن ، درنگ کردن . 2 - (مص م .) تخصیص دادن ملک یا مالی برای مصرف کردن در اموری که وقف کننده تعیین کرده است . 3 - درنگ کردن در بین کلام و دوباره شروع کردن آن .
-
وقف
دیکشنری عربی به فارسی
ايستادن , موقوف شدن , دست کشيدن , گرفتن , وقفه , ايست , توقف
-
وقف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی، جمع: اوقاف] vaqf ۱. (فقه، حقوق) آنچه کسی از ثروت خود جدا میکند که در کارهای عامالمنفعه از آن استفاده میکنند.۲. اندکی درنگ کردن در بین کلام و دوباره شروع کردن.۳. (فقه، حقوق) حبس عین ملک یا مالی و مصرف کردن منافع آن در اموری ک...
-
وقف
دیکشنری فارسی به عربی
ولاء
-
واژههای مشابه
-
وقف کردن
لغتنامه دهخدا
وقف کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منحصر کردن چیزی را به کسی یا چیزی . مخصوص کردن : نرسد جز تو به کس گوهری از خاطر من کرده ام وقف تو این بحر لبالب ز زلال . وحشی (دیوان چ امیرکبیر 238).|| (اصطلاح فقه ) زمین ، ملک یا مستغَلّی را در راه خدا حبس کردن . ...
-
وقف نامه
لغتنامه دهخدا
وقف نامه . [ وَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) سند یا قباله ٔ وقف که در آن نام ملک یا املاک موقوفه و اسم واقف و محل و خصوصیات رقبات و چگونگی مصارف آنها و نام متولی و تعیین ترتیب متولیان بعد از متولی اول بیان شده باشد. (تاریخچه ٔ وقف در اسلام تألیف شهابی ).
-
نان وقف
لغتنامه دهخدا
نان وقف . [ ن ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نانی که در راه خیرات دهند. (ناظم الاطباء) : آن را که سیرت خوش و سرّی است با خدابی نان وقف و کاسه ٔ دریوزه زاهد است . سعدی .|| نانی که موقوفات دیگران به دست آرند. معاشی که به طفیل موقوفه ای تأمین شود : یک...
-
وقف نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (حقوق) vaqfnāme نامهای که در آن شرایط و مقررات راجع به وقف کردن چیزی نوشته شده باشد.
-
وقف شده
دیکشنری فارسی به عربی
مقدس
-
وقف کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اقرر , امت , رث , کرس , هب