کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وقر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وقر
/vaqr/
معنی
۱. سنگینی.
۲. [مجاز] سنگین و باوقار بودن.
۳. [مجاز] بردباری.
۴. (پزشکی) [قدیمی] سنگینی گوش و کری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
رزانت، سنگینی، متانت، مهابت، وقار ≠ جلفی، سبکی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وقر
واژگان مترادف و متضاد
رزانت، سنگینی، متانت، مهابت، وقار ≠ جلفی، سبکی
-
وقر
لغتنامه دهخدا
وقر. [ وَ ] (ع مص ) گران گردیدن گوش . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گران کردن گوش را. (منتهی الارب )(ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ). سنگین گردیدن . || شکافتن ساق وکفتن آن شبیه خجکهای چشم و...
-
وقر
لغتنامه دهخدا
وقر. [ وَ ق َ ] (ع مص ) وقورة. نشستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
وقر
لغتنامه دهخدا
وقر. [ وَ ق ُ ] (ع ص ) (رجل ...) مرد بردبار و آهسته کار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
وقر
لغتنامه دهخدا
وقر. [ وِ ] (ع اِ) بار گران ، یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، اوقار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بار خر و استر، چنانکه وسق بار شتر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). خروار. (مهذب الاسماء). خربار. با...
-
وقر
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (اِمص .) 1 - سنگینی ، گرانی . 2 - وقار.
-
وقر
دیکشنری عربی به فارسی
حرمت کردن , احترام گذارندن , حرمت , احترام
-
وقر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] vaqr ۱. سنگینی.۲. [مجاز] سنگین و باوقار بودن.۳. [مجاز] بردباری.۴. (پزشکی) [قدیمی] سنگینی گوش و کری.
-
واژههای مشابه
-
وَقْرٌ
فرهنگ واژگان قرآن
سنگيني گوش (کلمه وقر به معناي بار سنگين است ، و در عبارت َكَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً "(:گويا در دو گوشش وقر است) اين است که گويا چيزي به گوشهايش بسته که از شنيدن جلوگيري ميکند . بعضي هم گفتهاند : اصلا اين کلمه کنايه از کري است )
-
بی وقر
لغتنامه دهخدا
بی وقر. [ وَ ] (ص مرکب ) (از: بی + وقر) بی اعتبار و بی تمکین . (آنندراج ). بی اعتبار. (ناظم الاطباء). || سبک . جلف . (ناظم الاطباء). بی وقار. و رجوع به وقر شود.
-
واژههای همآوا
-
وغر
لغتنامه دهخدا
وغر. [ وَ ] (ع اِ) حقد و کینه . || عداوت و دشمنی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بانگ و خروش لشکر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
وغر
لغتنامه دهخدا
وغر. [ وَ ] (ع مص ) سخت شدن گرمای نیم روز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت گرم شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || پر شدن سینه از خشم و کینه و برافروختن از خشم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کینه گرفتن . (تاج المص...
-
وغر
لغتنامه دهخدا
وغر. [ وَ غ َ ] (ع مص ) پر شدن سینه از خشم و کینه و برافروختن از خشم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) کینه و دشمنی . (منتهی الارب ). || بانگ و خروش لشکر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وَغر شود.