کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وقتیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وقتیة
لغتنامه دهخدا
وقتیة. [ وَ تی ی َ ] (ع ص نسبی ) (قضیه ٔ...) (اصطلاح منطق ) قضیه ٔ موجهه را نامند که حکم شود در آن به ضرورت ثبوت محمول مرموضوع یا سلب موضوع از محمول را موقتاً نه برسبیل دوام ، مانند آنکه گویی : کل قمر منخسف وقت حیلولة الارض بینه و بین الشمس لا دائماً...
-
واژههای مشابه
-
وقتیه
لغتنامه دهخدا
وقتیه . [ وَ تی ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث وقتی ّ.
-
جستوجو در متن
-
وقتی
لغتنامه دهخدا
وقتی . [ وَ تی ی ] (ع ص نسبی )منسوب به وقت . در برابر عددی : عادت وقتی (وقتیه ).
-
لادائم
لغتنامه دهخدا
لادائم . [ ءِ ] (ع ص مرکب ) (اصطلاح منطق ) قیدی بود که در آخر هر یک از قضایای پنجگانه : مشروطه ٔ عامه ، عرفیه ٔ عامه ، وقتیه ٔ مطلقه ، منتشره ٔ مطلقة، مطلقه ٔ عامه ، درآید. رجوع به لادوام شود.
-
کالبل
لغتنامه دهخدا
کالبل . [ ب َ ] (اِ) یکی از قوای چهارگانه ٔ ستارگان در نجوم که آن را قوه ٔ وقتیه نیز گویند و برای کواکب نهاریه در روز و کواکب لیلیه در شب و برای عطارد در مرکز خودش حاصل گردد. و برخی را عقیده برآن است که عطارد را پیوسته این قوه حاصل است زیرا آن از ستا...
-
لادوام ذاتی
لغتنامه دهخدا
لادوام ذاتی . [ دَ م ِ ] (ص مرکب ) (اصطلاح منطق ) سلب کردن حقی از شیئی وقتی از اوقات چنانکه کل کاتب متحرک الاصابع بالضرورةمادام کاتباً ای لاشی ٔ من الکاتب بمتحرک الاصابع بالفعل . (غیاث ). و آن قیدی است که برای قضیه ٔ مشروطه ٔ عامه و عرفیه ٔ عامه و وق...
-
مرکبه
لغتنامه دهخدا
مرکبه . [ م ُ رَک ْ ک َ ب َ ] (از عربی ص ، اِ) رجوع به مرکب و مرکبة و مرکبات شود.- اعضای مرکبه ؛ اعضای آلیه . رجوع به «اعضاء» و «آلیه » شود.- حمی مرکبة ؛ تبی که سبب آن دو خلط باشد یا بیشتر. (بحر الجواهر).- قضیه ٔ مرکبه ؛ عبارت از قضیه ٔ موجبه ای اس...
-
ضرورت
لغتنامه دهخدا
ضرورت . [ ض َ رو رَ ] (ع اِ)ضرورة. نیاز و حاجت . (منتهی الارب ). حاجت . (منتخب اللغات ) : اکنون ضرورتی پیش آمده است . (کلیله و دمنه ). درویشی را ضرورتی پیش آمد کسی گفت فلان نعمتی دارد بی قیاس . (گلستان ). درویشی را ضرورتی پیش آمدگلیم یاری بدزدید. (گل...