کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وفادار بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وفادار بودن
دیکشنری فارسی به عربی
تعلق
-
واژههای مشابه
-
وفادار ماندن
لغتنامه دهخدا
وفادار ماندن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) در دوستی ، زناشوئی یا خدمت به مردم صادق و صمیمی ماندن . (فرهنگ فارسی معین ): آن زن در تمام مدت عمر به شوهرش وفادار ماند.
-
good soldier
حزبی وفادار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] سیاستمداری که مصلحت حزب را بر مصلحت و غرور شخصی ترجیح میدهد
-
وفادار ماندن
دیکشنری فارسی به عربی
التزم به
-
جستوجو در متن
-
adhering
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیوستن، چسبیدن، وفادار ماندن، هواخواه بودن، طرفدار بودن، وفا کردن، توافق داشتن، متفق بودن، جور بودن، بهم چسبیده بودن
-
adheres
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پایبند است، چسبیدن، پیوستن، وفادار ماندن، هواخواه بودن، طرفدار بودن، وفا کردن، توافق داشتن، متفق بودن، جور بودن، بهم چسبیده بودن
-
adhered
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پایبند، چسبیدن، پیوستن، وفادار ماندن، هواخواه بودن، طرفدار بودن، وفا کردن، توافق داشتن، متفق بودن، جور بودن، بهم چسبیده بودن
-
cling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چسبیده، صدای جرنگ چسبیدن، پیوستن، وفادار بودن
-
clings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چسبیده، صدای جرنگ چسبیدن، پیوستن، وفادار بودن
-
التزم به
دیکشنری عربی به فارسی
ايستادگي کردن , پايدارماندن , ماندن , ساکن شدن , منزل کردن , ايستادن , منتظر شدن , وفا کردن , تاب اوردن , چسبيدن , پيوستن , وفادار ماندن , هواخواه بودن , طرفدار بودن , توافق داشتن , متفق بودن , جور بودن , بهم چسبيده بودن
-
تعلق
دیکشنری عربی به فارسی
صداي جرنگ (مثل صداي افتادن پول خرد) چسبيدن , پيوستن , وفادار بودن
-
وفا داشتن
لغتنامه دهخدا
وفا داشتن . [ وَ ت َ ] (مص مرکب ) حفظ وفاکردن . صادق و صمیم بودن در دوستی یا زناشوئی یا خدمت به مردم . صاحب وفا بودن . وفادار بودن : بدارم وفای تو تا زنده ام روان را به مهر تو آگنده ام .فردوسی .
-
وفاداری
لغتنامه دهخدا
وفاداری . [ وَ ] (حامص مرکب ) درستی و صداقت و راستی و نمک به حلالی . (ناظم الاطباء). در دوستی ، زناشوئی یا خدمت به مردم صادق و صمیمی بودن . صاحب وفا بودن . وفادار بودن : آمدیم اندر تمامی داستان وز وفاداری ّ جمع راستان . مولوی .دل منه بر دنیی و اسباب ...