کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وعده شکنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وعده شکنی
لغتنامه دهخدا
وعده شکنی . [ وَ دَ / دِ ش ِ ک َ ] (حامص مرکب ) شکستن قول و قرار. نقض عهد. پیمان گسلی .
-
واژههای مشابه
-
وعدة
لغتنامه دهخدا
وعدة. [ وَ دَ ] (ع مص ) وعده . نوید دادن در نیکی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). خبر دادن در بدی مگر اکثر در نیکی و خیر مستعمل است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
وَعْدَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
وعده ي او (کلمه "وعد" بدون همراهي با کلمه وعيد هم معناي وعده خير مي دهد و هم به معناي وعده شر . ولي اگر هر دو با هم در کلامي بيايند ، وعد به معناي وعده خير ، و وعيد به معناي وعده شر خواهد بود.لذا خلف وعده مقبوح و زشت است ولي خلف وعيد نشانه ي كرم و لط...
-
meal
وعدهغذا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] یکی از نوبتهای سهگانۀ غذایی متداول در شبانهروز
-
between meal
میانوعده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] غذایی در میان وعدههای اصلی غذا
-
خلف وعده
فرهنگ واژههای سره
پیمان شکن
-
وعده کردن
فرهنگ واژههای سره
پیمان بستن
-
شکسته وعده
لغتنامه دهخدا
شکسته وعده . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ وَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) بی وفا. بی حقیقت . (ناظم الاطباء). شکسته پیمان . (آنندراج ).
-
وعده بندی
لغتنامه دهخدا
وعده بندی . [ وَ دَ / دِ ب َ ] (حامص مرکب ) تعیین تاریخ برای ادای وام . (ناظم الاطباء).
-
وعده جا
لغتنامه دهخدا
وعده جا. [ وَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) وعده جای .
-
وعده جای
لغتنامه دهخدا
وعده جای . [ وَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) جای قرارداد. || محل ملاقات . میعاد. میعادگاه .
-
وعده خلاف
لغتنامه دهخدا
وعده خلاف . [ وَ دَ / دِ خ ِ ] (ص مرکب ) آنکه برخلاف قول و قرار خود عمل کند. بد وعده . بدقول . آنکه وعده کند و وفا نکند. بدقول و آنکه وفای به وعده و قرار خود نمی کند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : فکنده اند بدنبال زلف خویش مراچو قرض دار پریشان بتان وعد...
-
وعده شکن
لغتنامه دهخدا
وعده شکن . [ وَ دَ / دِ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) وعده شکننده . آنکه وعده و قول و قرار خود را می شکند. ناقض عهد. که عهد به سر نبرد. که پیمان گسلد.
-
وعده گاه
لغتنامه دهخدا
وعده گاه . [ وَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) وعده جای . جای قرار دادن . (ناظم الاطباء). جایی که با هم وعده کنند. (آنندراج ) : وعده گاه گرم خوبان گوشه ٔ میخانه است سرزمینی نیست غیر پای خُم دلکش مرا. رضی دانش (از آنندراج ).مباد روز قیامت به وعده گاه آیی که دل ...