کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وعده خواهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
وعده وعید
لغتنامه دهخدا
وعده وعید. [ وَ دَ / دِ وَ ] (اِ مرکب ) وعد و وعید. (ناظم الاطباء). رجوع به وعد و وعید شود.- وعده وعید دادن ؛ قول و قرارهای نااستوار و غیر قطعی و عمل نشدنی دادن .
-
وعده دادن
لغتنامه دهخدا
وعده دادن . [ وَ دَ / دِ دَ ] (مص مرکب ) قول دادن به کسی برای اجرای عملی . قول دادن . (ناظم الاطباء) : همی وعده دهی امروز و فرداهمین امروز و فردایت مراکشت . باباطاهر.نفسی را به طعام وعده دادن آسان تر است که قصابی را به درم . (گلستان سعدی ).وعده ای دا...
-
وعده کردن
لغتنامه دهخدا
وعده کردن . [ وَ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعیین وقت برای اجرای امری کردن . قول دادن به کسی اجرای امری را. قول دادن . تعهد کردن : بر یخ بنویس چون کند وعده گفتار محال و قول خامش را. ناصرخسرو.یا وعده مکن که می فرستم یا وعده ٔ خویش را وفا کن .سعدی .
-
وعده گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) دعوت کردن .
-
وعده گاه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (اِمر.) محل ملاقات ، میعاد.
-
دروغ وعده
لغتنامه دهخدا
دروغ وعده . [ دُ وَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کسی که وعده ٔ دروغ میدهد. (ناظم الاطباء). کاذب الوعد. (یادادشت مرحوم دهخدا). آنکه وعده هایی عرقوبی دهد : دلم رمیده ٔ لولی وشی است شورانگیزدروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز.حافظ.
-
راست وعده
لغتنامه دهخدا
راست وعده . [ وَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) صادق الوعد. راست عهد. راست پیمان . درست پیمان . کسی که قول و وعده اش راست باشد : آن لفظ وعده یی بُد و دانم که راست است زیرا که راست وعده بود مرد و کج وعید.سوزنی .
-
بی وعده
لغتنامه دهخدا
بی وعده . [ وَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + وعده ) که مدت معلوم نباشد. غیرمؤجل . مقابل مؤجل . (از یادداشت مؤلف ). || ناخوانده . (یادداشت مؤلف ). که بی دعوت و سرزده به جایی رود. و رجوع به وعده شود.
-
خلاف وعده
لغتنامه دهخدا
خلاف وعده .[ خ ِ / خ َ ف ِ وَ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مخالف با وعده . عکس آنچه وعده داده شده . ضد پیمان .
-
خلف وعده
لغتنامه دهخدا
خلف وعده . [ خ ُ ف ِ وَ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بدقولی . خلف وعد. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خوش وعده
لغتنامه دهخدا
خوش وعده . [ خوَش ْ / خُش ْ وَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) صادق الوعد. آنکه بوعده ٔ خود وفا کند. آنکه از وعده ٔ خود تخلف نکند.
-
وعده گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] va'degāh جای قرارداد؛ محلی که برای ملاقات معین شده.
-
وعده مشروط
دیکشنری فارسی به عربی
التماس
-
وعده گرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
ادع
-
وعده دادن
دیکشنری فارسی به عربی
ادع