کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وظائف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وظائف
لغتنامه دهخدا
وظائف . [ وَ ءِ] (ع اِ) وظایف . ج ِ وظیفه . (منتهی الارب ). به معنی روزمره از طعام و رزق و جز آن . (آنندراج ). رجوع به وظیفه شود. و گویند: للدنیا وظائف ؛ ای نُوَب و دُوَل .
-
واژههای مشابه
-
علم وظائف الاعضاء
دیکشنری عربی به فارسی
تن کردشناسي , علم وظايف الا عضاء , فيزيولوژي , علم طبيعي
-
جستوجو در متن
-
تن کردشناسی
دیکشنری فارسی به عربی
علم وظائف الاعضاء
-
علم وظایف الا عضاء
دیکشنری فارسی به عربی
علم وظائف الاعضاء
-
فیزیولوژی
دیکشنری فارسی به عربی
علم وظائف الاعضاء
-
علم طبیعی
دیکشنری فارسی به عربی
علم وظائف الاعضاء
-
وظایف
لغتنامه دهخدا
وظایف . [ وَ ی ِ ] (ع اِ) وظائف . وظیفه ها.- اهل وظایف ، ارباب وظایف ؛ وظیفه داران و ارباب استحقاق . (ناظم الاطباء). رجوع به وظیفه و وظائف شود.|| فهرستها و صورتهای مالیاتی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
لاپیک
لغتنامه دهخدا
لاپیک . (اِخ ) لوئی . نام عالم وظائف الاعضاء فرانسوی . مولد راپینال به سال 1866 م .
-
ابوعمرو
لغتنامه دهخدا
ابوعمرو. [ اَ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن عتاب . او راست : لطائف الاحباب و وظائف الالباب .
-
جبیر
لغتنامه دهخدا
جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن بکیره . محدث است و در باب حقوق و وظائف دوست بر دوست حدیثی دارد. رجوع به عیون الاخبار ج 3 ص 14 شود.
-
حسن صدقی
لغتنامه دهخدا
حسن صدقی . [ ح َ س َ ص ِ ] (اِخ ) ابن حسن مثنی حسینی حنفی . او راست : «وظائف القضاة» و «ترجیح البینات » که در 1289 هَ . ق . نگاشته است . (هدیةالعارفین ج 1 ص 1302).
-
چین
لغتنامه دهخدا
چین . [ چ ِ ] (اِخ ) (ارنست بوریس ). عالم وظائف الاعضاء انگلیسی در سال 1904م . در آلمان متولد شد. استاد علم الامراض در آکسفورد برای همکاری با فلوری و فلمینگ در کشف پنی سیلین قسمتی از جایزه ٔ نوبل 1945 م . به وی داده شد.
-
فیزیولوژی
لغتنامه دهخدا
فیزیولوژی . [ زی ُ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) علمی که در باب طرز عمل اعضای بدن جانوران و رابطه ٔ آنها با یکدیگر بحث کند. علم وظائف الاعضا. (فرهنگ فارسی معین ). امروز فیزیولوژی را برای تشریح کیفیت زیست گیاهان و جانوران هر دو به کار میبرن-د.