کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وطن گاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وطن گاه
/vatangāh/
معنی
وطن؛ میهن؛ محل اقامت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وطن گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] vatangāh وطن؛ میهن؛ محل اقامت.
-
واژههای مشابه
-
هم وطن
فرهنگ واژههای سره
هم میهن
-
هم وطن
لغتنامه دهخدا
هم وطن . [ هََ وَ طَ ] (ص مرکب ) هم میهن . دو تن که به یک کشور تعلق دارند.
-
وطن کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - مسکن گرفتن . 2 - جایی را به عنوان میهن انتخاب کردن .
-
بی وطن
لغتنامه دهخدا
بی وطن . [وَ طَ ] (ص مرکب ) (از: بی + وطن ) که وطن ندارد. آواره . || در تداول عامه ، دشنام گونه ای است .
-
وطن دشمن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] vatandošman آن که به وطن خود خیانت میکند؛ دشمن وطن.
-
وطن دوست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ‹وطنخواه› vatandust کسی که وطن خود را دوست دارد؛ میهندوست؛ میهنخواه.
-
هم وطن
دیکشنری فارسی به عربی
مواطن
-
بیمار وطن
دیکشنری فارسی به عربی
حنين للوطن
-
تعصب در وطن پرستی
دیکشنری فارسی به عربی
تعصب
-
جلا ی وطن
دیکشنری فارسی به عربی
اغتراب
-
درخواست ترك وطن
دیکشنری فارسی به عربی
استجلاء
-
وطن پرستی افراطی
واژهنامه آزاد
وطن پرستی افراطی