کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وطد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وطد
لغتنامه دهخدا
وطد. [ وَ ] (ع مص ) طِدَة. پای برجای کردن و استوار گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). استوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). گران سنگ ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چسبانیدن چیزی را به چیزی وفراگرفتن آن را. (منتهی...
-
وطد
لغتنامه دهخدا
وطد. [ وَ طِ ] (ع ص ) استوار و محکم و ثابت و برقرار. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
وتد
لغتنامه دهخدا
وتد. [ وَ ] (ع مص ) کوفتن میخ را. || کوفته شدن میخ . لازم و متعدی به کار رود. (ناظم الاطباء). || ثابت شدن . || ثابت گردانیدن . (المنجد).
-
وتد
لغتنامه دهخدا
وتد. [ وَ ت َ ] (ع مص ) میخ کوفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میخ زدن . (تاج المصادر). || کوفته شدن میخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ثابت گردیدن . (منتهی الارب ). || (اِ) میخ . (مهذب الاسماء). میخ در زمین باشد یا دیوار. (منتهی الارب ) (آنندراج )....
-
وتد
لغتنامه دهخدا
وتد. [ وَ ت ِ ] (ع اِ) میخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تندی درون گوش یا پیش آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (در اصطلاح علم عروض ). لفظ سه حرفی چون علی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). وَتَد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطب...
-
وتد
فرهنگ فارسی معین
(وَ تَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - میخ چوبی یا فلزی . ج . اوتاد. 2 - یکی از ارکان سه گانة عروض .
-
وتد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] vatad ۱. (ادبی) در عروض، کلمۀ سهحرفی که دو حرف آن متحرک و یک حرف ساکن باشد، مانند شجر، فلک، چمن؛ وتد مقرون.۲. [جمع: اوتاد] [قدیمی] میخ چوبی یا فلزی؛ میخ.
-
جستوجو در متن
-
طدة
لغتنامه دهخدا
طدة. [ طِ دَ ] (ع مص )استوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مصدر وطد است .
-
پای برجا کردن
لغتنامه دهخدا
پای برجا کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امکان . اثبات . استوار کردن . پایدار کردن . توکید. ایکاد. تأکید. وَطد. طِدة. توطید.
-
میطدة
لغتنامه دهخدا
میطدة. [ طَ دَ ] (ع اِ) چوب اشکنه . (منتهی الارب ، ماده ٔ وطد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سرمته . (مهذب الاسماء). گُوَه . اسکنه . سرماهه . (یادداشت مؤلف ). || چوبی که بدان اساس بنا و جز آن را کوبند و استوار کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندر...