کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وضیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وضیع
/vazi'/
معنی
دنی؛ فرومایه؛ پست؛ ناکس.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیریا، ساده، صافوصادق
۲. پست، دون، فرومایه، ناکس ≠ شریف
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وضیع
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیریا، ساده، صافوصادق ۲. پست، دون، فرومایه، ناکس ≠ شریف
-
وضیع
لغتنامه دهخدا
وضیع. [ وَ ] (ع ص ) فرومایه و ناکس . (غیاث اللغات از منتخب و کشف و صراح اللغة). مردم فرومایه . (مهذب الاسماء). مردم فرومایه و دنی و از مرتبه فروافتاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).- وضیع و شریف ؛ کس و ناکس . عالی و دانی ...
-
وضیع
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (ص .) فرومایه ، پست .
-
وضیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] vazi' دنی؛ فرومایه؛ پست؛ ناکس.
-
واژههای مشابه
-
عشق وضیع
لغتنامه دهخدا
عشق وضیع. [ ع ِ ق ِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فلسفه ) عشقی حیوانی است . در مقابل عشق عفیف . این عشق از انواع عشق پست حیوانی است که غرض عمده ٔ آن اطفاء شهوات حیوانی است . (فرهنگ علوم عقلی ).
-
جستوجو در متن
-
مشروف
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ازع . ] (اِ.) وضیع . مق شریف .
-
شرافتمند
واژگان مترادف و متضاد
اصلدار، اصیل، بااصالت، باشرف، بزرگوار، خانوادهدار، شریف، نجیب ≠ بیاصل، وضیع
-
صافوصادق
واژگان مترادف و متضاد
۱. ساده، سادهلوح ۲. بیآلایش، بیغلوغش، پاک، پاکدل، وضیع ۳. مفتباز
-
شریف
واژگان مترادف و متضاد
ارجمند، اصیل، باشرف، ، بانجابت، بزرگوار، سرافراز، شرافتمند، عالیقدر، عفیف، کریم، مجید، محترم، نبیل، نجیب ≠ وضیع
-
دون
واژگان مترادف و متضاد
۱. جلب، پست، حقیر، خسیس، دنی، ذلیل، رذل، سفله، فرومایه، وضیع ۲. بدون، سوا، غیر ۳. پایین، تحت ≠ شریف، ۴. با، ۵. بالا، فوق
-
عشق عفیف
لغتنامه دهخدا
عشق عفیف . [ ع ِ ق ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) (اصطلاح فلسفه ) عشقی است که سرچشمه ٔ آن حس زیبایی مطلق باشد مِن حیث الذات ، و آن اعلی درجه ٔ عشق انسان است . در مقابل عشق وضیع. (از فرهنگ علوم عقلی ).
-
صاف
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرداخته، صیقلی، لغزنده، نرم، نشو، هموار ۲. تخت، مستوی، مسطح ۳. راست، شق ۴. پاک، پالوده، روشن، زلال ۵. خالص، مروق، ناب ۶. بیآلایش، وضیع ≠ خشن، زبر
-
نامحتشم
لغتنامه دهخدا
نامحتشم . [ م ُ ت َ ش َ ] (ص مرکب ) بی حشمت . بی ارج . وضیع. مقابل محتشم ، به معنی صاحب حشم و حشمت : هر کس در دیوان رسالت آمدی از محتشم و نامحتشم چون بونصر را دیدندی ناچار سخن با او گفتندی . (تاریخ بیهقی ص 139).