کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وضع الید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وضع الید
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتِلالٌ
-
واژههای مشابه
-
وُضِعَ
فرهنگ واژگان قرآن
قرار داده شد ("وضع"يعني نهادن و متضاد رفع كه به معني بلند كردن و برداشتن است. همانگونه كه در عبارت "وَﭐلسَّمَاءَ رَفَعَهَا "در مورد آسمان كلمه ي رفع را به كار برده و در عبارت "وَﭐلْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ" از خلقت زمين تعبير به وضع كرده است چون...
-
وَضَعَ
فرهنگ واژگان قرآن
قرار داد - نهاد ("وضع"يعني نهادن و متضاد رفع كه به معني بلند كردن و برداشتن است. همانگونه كه در عبارت "وَﭐلسَّمَاءَ رَفَعَهَا "در مورد آسمان كلمه ي رفع را به كار برده و در عبارت "وَﭐلْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ" از خلقت زمين تعبير به وضع كرده است ...
-
delivery
وضع حمل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] خروج کودک و پردههای جنینی (fetal membranes) از بدن مادر
-
state of siege
وضع غیرعادی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] وضعیتی حقوقی که در آن برخی از آزادیهای مدنی و سیاسی مانند آزادی بیان و اجتماعات و مطبوعات متوقف میشود
-
weather 2
وضع هوا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] حالت جوّ آنچنانکه با عنصرهای مختلف هواشناختی تعیین میشود متـ . هوا
-
وضع حمل
فرهنگ واژههای سره
زایمان
-
وضع کردن
لغتنامه دهخدا
وضع کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایجاد کردن . اختراع نمودن . قرار دادن . نهادن .- وضع کردن بیضه ؛ تخم نهادن .|| کاستن . کم کردن . منها کردن .
-
وضع کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) ایجاد نمودن ، برقرار کردن .
-
ساده وضع
لغتنامه دهخدا
ساده وضع. [ دَ / دِ وَ ] (ص مرکب ) ساده طور. کنایه از آدمی بی تکلف . (آنندراج ).
-
وضع طبيعي
دیکشنری عربی به فارسی
عادي , معمول , طبيعي , ميانه , متوسط , به هنجار
-
وضع کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اخصم , مر
-
وضع معموله
دیکشنری فارسی به عربی
تطبيقي
-
دشواری وضع
دیکشنری فارسی به عربی
جاذبية