کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وضع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وضع
/vaz'/
معنی
۱. کیفیت؛ حالت؛ چگونگی و حالت هرچیز.
۲. [عامیانه، مجاز] وضعیت مالی؛ توان مالی: فعلاً وضعمان خوب نیست.
۳. [عامیانه، مجاز] حالت بدن: وضع مزاجی.
۴. ایجاد کردن؛ پدید آوردن: وضع قوانین جدید.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اسلوب، راه، روش، شیوه، طرز، طریقه، نهج
۲. حالت، حال، شکل، موقعیت
۳. هیئت
۴. گذاشتن، نهادن
۵. جنبه، چگونگی، کیفیت، وجه
۶. ایجاد، تاسیس، تشکیل، خلقت، قرار، نهاد
برابر فارسی
نهش، برنهادن، نهشت
فعل
بن گذشته: وضع کرد
بن حال: وضع کن
دیکشنری
acy _, age _, attitude, configuration, case, condition, enactment, ence _, estate, footing, frame, imposition, ion_, lie, mood, ness _, or _, order, pass, place, position, posture, setup, shape, ship _, situation, standing, state, status, thing, tone, trim, ty _, way
-
جستوجوی دقیق
-
وضع
واژگان مترادف و متضاد
۱. اسلوب، راه، روش، شیوه، طرز، طریقه، نهج ۲. حالت، حال، شکل، موقعیت ۳. هیئت ۴. گذاشتن، نهادن ۵. جنبه، چگونگی، کیفیت، وجه ۶. ایجاد، تاسیس، تشکیل، خلقت، قرار، نهاد
-
وضع
فرهنگ واژههای سره
نهش، برنهادن، نهشت
-
وضع
لغتنامه دهخدا
وضع. [ وَ ] (ع مص ) موضع [ م َ ض ِ / م َ ض َ ] .موضوع . بنهادن . (تاج المصادر بیهقی ). نهادن چیزی رابر جای . (منتهی الارب ). بار نهادن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خلاف رفع. (اقرب الموارد).- وضع حمل ؛ نهادن بار. زادن .- وضع ید ؛ خور...
-
وضع
لغتنامه دهخدا
وضع. [ وُ ] (ع مص ) بچه آوردن زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || در آخر طهر و ابتدای حیض آبستن گردیدن زن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). در حال حیض آبستن شدن زن . (المصادر زوزنی ). در آخر پاکی آبستن شدن . (تاج المصادربیهقی ). || (ا...
-
وضع
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - (مص م .) نهادن ، گذاردن . 2 - ایجاد کردن . 3 - (اِ.) هیئت ، شکل ، نهاد. 4 - روش .
-
وضع
دیکشنری عربی به فارسی
اهنگ , مقام , جاي نگين , قرارگاه , کار گذاري , وضع ظاهر
-
وضع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: اَوْضاع] vaz' ۱. کیفیت؛ حالت؛ چگونگی و حالت هرچیز.۲. [عامیانه، مجاز] وضعیت مالی؛ توان مالی: فعلاً وضعمان خوب نیست.۳. [عامیانه، مجاز] حالت بدن: وضع مزاجی.۴. ایجاد کردن؛ پدید آوردن: وضع قوانین جدید.
-
وضع
دیکشنری فارسی به عربی
اتزان , اکذوبة , بادرة , سلوک , سمت , صلة , عصا , فرض , محطة , مرحلة , موطي , هالة , هيئة , وقفة
-
وضع
واژهنامه آزاد
وَضع ؛ به معنی اوضاع است که اوضاع هم خانواده و جمع وضع نیز هست .
-
واژههای مشابه
-
وُضِعَ
فرهنگ واژگان قرآن
قرار داده شد ("وضع"يعني نهادن و متضاد رفع كه به معني بلند كردن و برداشتن است. همانگونه كه در عبارت "وَﭐلسَّمَاءَ رَفَعَهَا "در مورد آسمان كلمه ي رفع را به كار برده و در عبارت "وَﭐلْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ" از خلقت زمين تعبير به وضع كرده است چون...
-
وَضَعَ
فرهنگ واژگان قرآن
قرار داد - نهاد ("وضع"يعني نهادن و متضاد رفع كه به معني بلند كردن و برداشتن است. همانگونه كه در عبارت "وَﭐلسَّمَاءَ رَفَعَهَا "در مورد آسمان كلمه ي رفع را به كار برده و در عبارت "وَﭐلْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ" از خلقت زمين تعبير به وضع كرده است ...
-
delivery
وضع حمل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] خروج کودک و پردههای جنینی (fetal membranes) از بدن مادر
-
state of siege
وضع غیرعادی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] وضعیتی حقوقی که در آن برخی از آزادیهای مدنی و سیاسی مانند آزادی بیان و اجتماعات و مطبوعات متوقف میشود
-
weather 2
وضع هوا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] حالت جوّ آنچنانکه با عنصرهای مختلف هواشناختی تعیین میشود متـ . هوا