کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وضاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وضاء
لغتنامه دهخدا
وضاء. [ وِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وضی ٔ، به معنی خوب و پاکیزه روی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به وضی ٔ شود.
-
وضاء
لغتنامه دهخدا
وضاء. [ وُض ْ ضا ](ع ص ) خوب و پاکیزه روی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). ج ، وضاؤن ، وضاضی ٔ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): رجل وضاء؛ مرد نیکوروی . (مهذب الاسماء).
-
واژههای همآوا
-
وضاع
لغتنامه دهخدا
وضاع . [ وَض ْ ضا ] (ع ص ) جعّال . (یادداشت مرحوم دهخدا). بسیار وضعکننده . || مؤلف و مصنف . (ناظم الاطباء).
-
وضعاً
لغتنامه دهخدا
وضعاً. [ وَ عَن ْ ] (ع ق ) از جهت ترتیب و از حیث نهاد و ساخت و از جهت جای و بنا. (ناظم الاطباء). || از جهت طرز و شیوه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
وزاع
لغتنامه دهخدا
وزاع . [ وُزْ زا ] (ع ص ، اِ) ج ِ وازع . (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به وازع شود.
-
جستوجو در متن
-
وضأون
لغتنامه دهخدا
وضأون . [ وُض ْ ضا ] (ع ص ، اِ) وَضاضِی ٔ. ج ِ وضاء. به معنی خوبان و پاکیزه رویان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به وضاء شود.
-
وضاضی
لغتنامه دهخدا
وضاضی ٔ. [ وَ ض ِءْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وُضّاء. به معنی خوبان و پاکیزه رویان . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وضاء شود.
-
وضی
لغتنامه دهخدا
وضی ٔ. [ وَ ] (ع ص ) بر وزن امیر، خوب و پاکیزه روی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): وجه وضی ٔ؛ روی تازه .(مهذب الاسماء). ج ، اَوضیاء، وِضاء. (منتهی الارب ).
-
پاکیزه روی
لغتنامه دهخدا
پاکیزه روی . [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) زیباروی . نکومنظر. صبیح المنظر. وُضّاء. (صراح ) (منتهی الارب ). واضی ٔ. (منتهی الارب ) : به آمل رسید روز آدینه ... افزون از پانصد ششصدهزار مرد بیرون آمده بودند مردمان پاکیزه روی و نیکوتر. (تاریخ بیهقی ).دلبند خوب صو...
-
پاکیزه
لغتنامه دهخدا
پاکیزه . [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) صاحب غیاث اللغات گوید: منسوب به پاک زیرا که مرکب است ازلفظ پاک و ایزه که کلمه ٔ تصغیر و نسبت است و نظیر این آتشیزه بمعنی کرم شب تاب و چون کلمه ٔ نسبت زائد می آید میتواند که پاکیزه مزید علیه پاک بود یا مرکب ازلفظ پاکی و ...