کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وصیدة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وصیدة
لغتنامه دهخدا
وصیدة. [ وَ دَ ] (ع اِ) اصیدة. حظیره مانندی است که در کوه از سنگ سازند جهت ستوران . (منتهی الارب ) (آنندراج )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شوانگاه . (مهذب الاسماء). ج ، وصائد. (اقرب الموارد). رجوع به وصید شود.
-
جستوجو در متن
-
وصائد
لغتنامه دهخدا
وصائد. [ وَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ وصیدة. (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به وصیدة شود.
-
اصیدة
لغتنامه دهخدا
اصیدة. [ اَ دَ ] (ع اِ) اُصْدة. (قطر المحیط) (منتهی الارب ). رجوع به اصدة شود. || حظیرة. (قطر المحیط) (منتهی الارب ). حظیرة که از شاخ درخت کنند. (مهذب الاسماء). || لغتی است در وصیدة. (قطر المحیط). رجوع به وصیدة شود.
-
مستوصد
لغتنامه دهخدا
مستوصد. [ م ُ ت َص ِ ] (ع ص ) وصیدة و حظیرة سازنده در کوه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به استیصاد شود.
-
استیصاد
لغتنامه دهخدا
استیصاد. [ اِ ] (ع مص ) حظیره ساختن در کوه . || شوغاه ساختن گوسفند را. (تاج المصادر بیهقی ). شوگاه ساختن گوسفند. (زوزنی ). شبگاه ساختن برای گوسپندان . || آستانه ساختن . (زوزنی ). فناء و عَتَبة و وصید و وصیده و سدّه و درگاه و جناب ساختن .
-
وصید
لغتنامه دهخدا
وصید. [ وَ ] (ع اِ) آستان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آستانه ٔدر. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). پیشگاه سرای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیش آستانه ٔ در. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || میان سرای . (مهذب...
-
حظیرة
لغتنامه دهخدا
حظیرة. [ ح َ رَ ] (ع اِ) کنیف . خباک . (اسدی ). اصیدة. وصیدة. شوغا. (صحاح الفرس ). شوغاه شتر را. جایگاه گوسفند. جای شتر. شترخان . شوگاه اشتر. (مهذب الاسماء). خوابگاه شتر و گوسفند از نی و شاخ درخت . محوطه ای از خار و چوب و نی که برای حیوان سازند تا از...
-
حباب
لغتنامه دهخدا
حباب . [ ح َ ] (ع اِ) کوپله . غوزه . غنچه . سوارگ . سوار آب . گنبد آب . آب سوار. فراسیاب . سیاب . غوزه ٔ آب . غنچه ٔ آب . کوپله ٔ آب . گوی . نفّاخة. فقّاعة. سوارک آب . جندعة. (منتهی الارب ). قبک آب . (دهار). فرزند آب . قبه ٔ آب . عسل . سوارگان آب . (...
-
درگه
لغتنامه دهخدا
درگه . [ دَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) درگاه . جای در. مدخل خانه . در خانه . آنجا از خانه که در است : پرستنده تازانه ٔ شهریاربیاویخت از درگه ماهیار. فردوسی .درگه میران غز درشکنی نیمروزچون در افراسیاب نیم شبان روستم . خاقانی .بر درگه وصل بی کنارش جان حلقه مث...