کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وصیت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وصیت کردن
لغتنامه دهخدا
وصیت کردن . [ وَ صی ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اندرز کردن . سفارش کردن : انجام تو ایزد به قران کرد وصیت بنگر که شفیع تو کدام است به محشر. ناصرخسرو.معلمت همه شوخی و دلبری آموخت به دوستیت وصیت نکرد و دلداری . سعدی .حکیم را به وصیت کردن حاجتی نیست . (قرةال...
-
وصیت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
س
-
واژههای مشابه
-
وصیت نامه
فرهنگ واژههای سره
سفارشنامه، درگذشتنامه، سپارش نامه
-
وصیت نامه
لغتنامه دهخدا
وصیت نامه . [ وَ صی ی َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) سفارش نامه . (از ناظم الاطباء). اندرزنامه . || نامه ای که در آن وصیت شخصی نویسند و مهر و امضاء کنند تا وصی پس از مرگ او از روی آن نامه عمل کند.
-
وصیت نامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. م یا مَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) 1 - اندرزنامه . 2 - ورقه ای دال بر سفارش هایی که شخصی به وصی خود کند که پس از مرگش اعمال منظور را انجام دهد و اموال او را طبق دستور وی تقسیم نماید یا به مصرف رساند.
-
وصیت نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (حقوق) vasiyyatnāme سندی که کسی پیش از مرگ خود مینویسد و در آن سفارشهایی به وصی خود میکند که پس از مرگ وی انجام بدهد.
-
وصیت نامه
دیکشنری فارسی به عربی
حصة , س , وصية
-
فاقد وصیت نامه
دیکشنری فارسی به عربی
بلا وصية
-
تدوین وصیت نامه
دیکشنری فارسی به عربی
وصية
-
جستوجو در متن
-
testate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تست، شاهد، مورث، وصیت کردن، شهادت دادن، وصیت کرده، دارای وصیت
-
س
دیکشنری عربی به فارسی
بايد , بايست , بايستي , فعل معين , خواست , اراده , ميل , خواهش , ارزو , نيت , قصد , وصيت , وصيت نامه , خواستن , اراده کردن , وصيت کردن , ميل کردن , فعل کمکي خواهم
-
توصیه
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندرز، پیشنهاد، سفارش، نصیحت، وصیت، وعظ ۲. سفارش کردن ۳. اندرز دادن، نصیحت کردن ۴. وصیت کردن
-
will
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اراده، خواست، وصیت، میل، قصد، وصیتنامه، نیت، خواهش، مشیت، ارزو، خواستن، اراده کردن، وصیت کردن، میل کردن، خواستاربودن، فعل کمکی'خواهم'