کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وصمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وصمت
/vasmat/
معنی
۱. سستی در بدن.
۲. ننگ؛ عیب و عار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آهو، تباهی، عیب، نقص
۲. عار، ننگ
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وصمت
واژگان مترادف و متضاد
۱. آهو، تباهی، عیب، نقص ۲. عار، ننگ
-
وصمت
لغتنامه دهخدا
وصمت . [ وَ م َ ] (ع اِ) عیب . (غیاث اللغات از بحرالجواهر و صراح اللغة): ملک از وصمت غدر منزه باشد. (کلیله و دمنه ). مباشرت این شغل بر وجهی کند که از وصمت تهمت و سمت ریبت معرا و مبرا باشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).ای عنصر تو مخلوق از کیمیای عزت وی دولت...
-
وصمت
فرهنگ فارسی معین
(وَ مَ) [ ع . وصمة ] (اِ.) 1 - ننگ ، عار. 2 - عیب ، نقص .
-
وصمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وصمة] [قدیمی] vasmat ۱. سستی در بدن.۲. ننگ؛ عیب و عار.
-
واژههای همآوا
-
وسمت
لغتنامه دهخدا
وسمت .[ وَ م َ ] (ع مص ) وسمة. داغ کردن . || مجازاً، تهمت کردن . (غیاث اللغات ). رجوع به وسمة شود.
-
وسمة
لغتنامه دهخدا
وسمة. [ وَ م َ / وَ س ِ م َ ] (ع اِ) حنای مجنون . کتم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خطر. (منتهی الارب ). گیاهی است برگش شبیه برگ مورْد و ساقش غیرمجوف و ثمرش به قدر فلفلی و بعد از رسیدن سیاه گردد و بدان ابرو و موی را خضاب کنند و در آن قوه ٔ محلله ب...
-
وصمة
لغتنامه دهخدا
وصمة. [ وَ م َ ] (ع اِ) یکی وصم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). عیب . (اقرب الموارد). ننگ و عار و عیب . (ناظم الاطباء). رجوع به وصم و وصمت شود. || سوگند و یمین در معصیت . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) سستی در بدن . (از اقرب الموارد).
-
وصمة
لغتنامه دهخدا
وصمة. [ وُ م َ ] (ع اِمص ) سستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سستی و کسالت . (ناظم الاطباء). || (اِ) یک شکاف . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
آک
واژگان مترادف و متضاد
۱. آسیب، آفت، آهو، عیب، وصمت ۲. بد، شرور، شریر
-
آهو
واژگان مترادف و متضاد
۱. جیران، ظبی، غزال، گوزن ۲. آک، عیب، وصمت ۳. بیماری، مرض، ناخوشی ۴. بد، ناپسند، نامقبول
-
عیب
واژگان مترادف و متضاد
۱. آهو، صدمه، علت، فساد، منقصت، نقصان، نقص، نقیصه، وصمت ۲. تقصیر، خرده، خطا ۳. بدی، زشتی، شایبه، معرت ۴. رسوایی، عار
-
وصمة
لغتنامه دهخدا
وصمة. [ وَ م َ ] (ع اِ) یکی وصم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). عیب . (اقرب الموارد). ننگ و عار و عیب . (ناظم الاطباء). رجوع به وصم و وصمت شود. || سوگند و یمین در معصیت . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) سستی در بدن . (از اقرب الموارد).
-
سلوک کردن
لغتنامه دهخدا
سلوک کردن . [ س ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سفر کردن . || مدارا کردن . || پیروی نمودن رسم و عادت کسی را. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح عرفان ) سلوک طی مدارج خاص را گویند که همواره سالک باید طی کرده تا بمقام وصل و فنا برسد که از جمله ٔ مدارج توبت ، مجاهدت ، خل...