کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وصلت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وصلت
/vaslat/
معنی
۱. ازدواج.
۲. پیوند و اتصال دو خانواده از طریق ازدواج.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ازدواج، تزویج، زفاف، زناشویی، عروسی، مزاوجت، نکاح، وصال، ≠ جدایی
فعل
بن گذشته: وصلت کرد
بن حال: وصلت کن
دیکشنری
alliance, union, wedlock
-
جستوجوی دقیق
-
وصلت
واژگان مترادف و متضاد
ازدواج، تزویج، زفاف، زناشویی، عروسی، مزاوجت، نکاح، وصال، ≠ جدایی
-
وصلت
لغتنامه دهخدا
وصلت . [ وَ ل َ ] (از ع ، اِ) پاره ٔ چیزی . (غیاث اللغات ). || (اِمص ) خویشی و پیوند سببی . پیوند زناشویی . (فرهنگ فارسی معین ).- وصلت افتادن (فتادن ) ؛ زن و مردی یا دختر و پسری به عقد هم درآمدن . وصلت کردن : میان دو عم زاده وصلت فتاددو خورشیدسیمای م...
-
وصلت
لغتنامه دهخدا
وصلت . [ وُ ل َ ] (ع اِمص ) پیوند و خویشی و پیوستگی . (غیاث اللغات ). رجوع به وَصْله شود.
-
وصلت
فرهنگ فارسی معین
(وَ لَ) [ ع . وصلة ] (اِ.)پیوستن ، پیوستگی .
-
وصلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: وُصلة] vaslat ۱. ازدواج.۲. پیوند و اتصال دو خانواده از طریق ازدواج.
-
وصلت
دیکشنری فارسی به عربی
اتحاد , تحالف
-
واژههای مشابه
-
وصلت کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) ازدواج کردن .
-
حسن وصلت
لغتنامه دهخدا
حسن وصلت . [ ح َ س َ ن ِ وَ ل َ ] (اِخ ) ابن محمد قسطمونی رومی زاهد متخلص به وصلت . درگذشته در قسطنطنیه 1182 هَ . ق . دیوان شعر ترکی دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص 299).
-
وصلت دادن
دیکشنری فارسی به عربی
اتحد , جاور , مباراة
-
وصلت و قرابت
فرهنگ گنجواژه
خویشاوندی.
-
واژههای همآوا
-
وصلة
لغتنامه دهخدا
وصلة. [ وَ ل َ ] (ع مص ) وصول . رسیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || رسانیدن . (ناظم الاطباء). || (اِ) علامت همزه ٔ وصل . (محیطالمحیط).
-
وصلة
لغتنامه دهخدا
وصلة. [ وُ ل َ ] (ع اِمص ) پیوستگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، وُصَل . (منتهی الارب ).