کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وصف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وصف
/vasf/
معنی
۱. شرححال و چگونگی کسی یا چیزی را بیان کردن.
۲. بیان چگونگی و حالت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تبیین، تشریح، تعریف، توصیف، شرح
۲. ستایش، مدح
فعل
بن گذشته: وصف کرد
بن حال: وصف کن
دیکشنری
account, description
-
جستوجوی دقیق
-
وصف
واژگان مترادف و متضاد
۱. تبیین، تشریح، تعریف، توصیف، شرح ۲. ستایش، مدح
-
وصف
لغتنامه دهخدا
وصف . [ وَ ] (ع مص ) میل کردن کره اسب به نیکوخویی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): وصف المهر. || شتاب رفتن . (منتهی الارب ). || نشان دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || شرح دادن . (فرهنگ فارسی معین ). || صفة. صف...
-
وصف
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (مص م .) بیان کردن ، شرح حال و چگونگی چیزی را گفتن . ؛ ~العیش نصف العیش بیان خوشی نصفی از خوشی است .
-
وصف
دیکشنری عربی به فارسی
زاب , شرح , وصف , توصيف , تشريح , تعريف
-
وصف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: اوصاف] vasf ۱. شرححال و چگونگی کسی یا چیزی را بیان کردن.۲. بیان چگونگی و حالت.
-
وصف
دیکشنری فارسی به عربی
وصف
-
واژههای مشابه
-
وصف کردن
لغتنامه دهخدا
وصف کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شرح چیزی را دادن . تعریف کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
وصف ناپذیر
دیکشنری فارسی به عربی
شخص عادي , متعذر وصفه
-
وصف کردن
دیکشنری فارسی به عربی
صف
-
وصف ناپذیر
واژهنامه آزاد
غیر قابل توصیف،وصف نشدنی
-
واژههای همآوا
-
وثف
لغتنامه دهخدا
وثف . [ وَ] (ع مص ) دیگ پایه ساختن برای دیگ . (ناظم الاطباء). ثفة. (از اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به ثفه شود.
-
وسف
لغتنامه دهخدا
وسف . [ وَ ] (ع اِ) کفتگی که نخست در ران و سرین شتر پیدا گردد از فربهی و سپس در اندامش شایع گردد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).