کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وصایت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وصایت
/vesāyat/
معنی
عملی که شخص به واسطۀ آن برای انجام اموری پس از مرگش سفارش میکند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. سرپرستی، قیمومت، کفالت، ولایت
۲. سفارش، وصیت
دیکشنری
administration
-
جستوجوی دقیق
-
وصایت
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرپرستی، قیمومت، کفالت، ولایت ۲. سفارش، وصیت
-
وصایت
لغتنامه دهخدا
وصایت . [ وَ / وِ ی َ ] (ع اِ) وصایة. پند و اندرز و نصیحت . || فرموده و فرمان و وصیت . (ناظم الاطباء) : در اثنای وصایت پسر خویش مهدی را میگفت . (کلیله و دمنه ). در مواسات و مراعات اوقاف اقوات او وصایت فرمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).- وصایت کردن ؛ وصی...
-
وصایت
فرهنگ فارسی معین
(وَ یا وِ یَ) [ ع . وصایة ] (اِ.) پند، نصیحت .
-
وصایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: وَصایة] (فقه، حقوق) vesāyat عملی که شخص به واسطۀ آن برای انجام اموری پس از مرگش سفارش میکند.
-
وصایت
دیکشنری فارسی به عربی
ادارة
-
واژههای مشابه
-
وصایت نامه
لغتنامه دهخدا
وصایت نامه . [ وَ / وِ ی َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) وصیت نامه . (ناظم الاطباء) : وصی ّ آدمی بر کل اولادوصایت نامه داری بر وصیت .سوزنی .
-
وصایت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ادر
-
واژههای همآوا
-
وسایط
واژگان مترادف و متضاد
ذرایع، وسایل، وسیلهها
-
وسایط
لغتنامه دهخدا
وسایط. [ وَ ی ِ ] (ع اِ) وسائط. ج ِ وسیطة. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || در تداول فارسی جمع واسطه گفته می شود. (فرهنگ فارسی معین ).- وسایط نقلیه ؛ هر وسیله ٔ موتوری یا غیرموتوری که حمل بار یا انسان کند.|| (اصطلاح صوفیه ) اسبابی که به تعلق ک...
-
وصایة
لغتنامه دهخدا
وصایة. [ وَ / وِ ی َ ] (ع اِ) اندرز. (منتهی الارب ). وصیت . (اقرب الموارد). || شاخ خرما که بدان پشتواره بندند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، وَصا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص )وصی گردانیدگی و عمل وصی گردانیدن . (ناظم الاطباء).
-
وصایة
لغتنامه دهخدا
وصایة. [ وُ ی َ ] (ع اِمص ) اسم است وصیت را. (منتهی الارب ). وصی گردانیدگی و عمل وصی گردانیدن . (ناظم الاطباء). رجوع به وصیت شود.
-
وسایط
فرهنگ فارسی معین
(وَ یِ) [ ع . ] ج . وسیطه ؛ واسطه ها.
-
وسایط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وسائط] vasāyet ۱. [جمعِ واسِطَة] = واسطه۲. [جمعِ وَسیطَة] = وسیط