کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وصاف الحضرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وصاف الحضرة
لغتنامه دهخدا
وصاف الحضرة. [ وَص ْ صا فُل ْ ح َ رَ ] (اِخ ) عبداﷲبن عزالدین فضل اﷲ شیرازی ، ملقب به شهاب الدین و معروف به وصاف الحضرة. مؤلف کتاب تاریخ تجزیة الامصار و تزجیة الاعصار است که به تاریخ وصاف شهرت دارد. وی در حدود سال 663 هَ .ق . در شیراز به دنیا آمد و ...
-
جستوجو در متن
-
کنگلک
لغتنامه دهخدا
کنگلک . [ ک ُ گ َ ل َ ] (مغولی ،اِ) پیراهن . قمیص . (فرهنگ فارسی معین ) : گل کنگلک به دست حسد چاک می زندبرتو چو دید زینت ترلیک زرکشی . وصاف الحضرة (ازفرهنگ فارسی معین ).و رجوع به کنکلک شود.
-
مولای
لغتنامه دهخدا
مولای . [ م َ / مُو ] (اِخ ) از امرای مغول غازان که وصاف الحضرة گاه او را «ملا» و گاه «ملای » و گاه نیز «مولای » می نویسد. (تاریخ وصاف ص 374، 377، 378، 379، 380، 397، 410، 411، 414). از سرداران معروف غازان بوده است و نام او مخصوصاً در جنگ غازان با مص...
-
یرغو
لغتنامه دهخدا
یرغو. [ ی َ ] (ترکی / مغولی ، اِ) شاخی میان تهی که آن را مانند نفیر نوازند. (یادداشت مؤلف ) : رنگی عجم صوفی قلندری بوده که قریب سیصد قلندر با اومی بوده اند و بارها با حاکم شهر یاغی شده و بر بالای بام لنگر رفته یرغو کشیده اند و دیگر به تسلی و تدارک ا...
-
طغاجار
لغتنامه دهخدا
طغاجار. [ طُ ] (اِخ ) (امیر...) یکی از امرای مغول که از سال 678 تا 694 هَ . ق . پیوسته مرجع مهام امور بود. وی مردی ناسپاس بود وپیوسته با اولیاء نعمت خود خیانت میورزید و با دشمنان آنها سازش میکرد و بسا که بر اثر سازش با دشمنان اولیاء نعم خویش آنان را ...