کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وش کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صوفی وش
لغتنامه دهخدا
صوفی وش . [ وَ ] (ص مرکب ) صوفی مانند. شبیه به صوفی . متصوف : از این مزوجه و خرقه نیک در تنگم به یک کرشمه ٔ صوفی وشم قلندر کن . حافظ.درین صوفی وشان دردی ندیدم که صافی باد عیش دردنوشان .حافظ.
-
صولجان وش
لغتنامه دهخدا
صولجان وش . [ ص َ ل َوَ ] (ص مرکب ) بمانند صولجان . بشکل صولجان . || و از حرف صولجان وش ، مقصود«ی » است : ز آن حرف صولجان وش زیرش دو گوی ساکن آمد چو صفر مفلس وز صفر شد توانگر.خاقانی .
-
صدف وش
لغتنامه دهخدا
صدف وش . [ ص َ دَ وَ ] (ص مرکب ) بمانند صدف . بکردار صدف . صدفگون : معطی آن چو دریا دارنده ٔ غریبان رادان آن صدف وش از دل یتیم پرور. شرف الدین شفروه .رجوع به صدف سان و صدف گون و صدف وار شود.
-
صبح وش
لغتنامه دهخدا
صبح وش . [ ص ُ وَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) صبح رنگ . سپید. نورانی : دوش که صبح چاک زد صدره ٔ چرخ چنبری خضر درآمد از درم صبح وش از منوری .خاقانی .
-
یاقوت وش
لغتنامه دهخدا
یاقوت وش . [ وَ ] (ص مرکب ) یاقوت مانند و شبیه به یاقوت .
-
کودک وش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kudakvaš کودکمانند؛ مانند کودک.
-
لولی وش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lulivaš لولیمانند؛ مانند لولی؛ زیبارو.
-
لاله وش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lālevaš لالهمانند؛ مانند لاله؛ لالهفام.
-
ماه وش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹مهوش› [قدیمی، مجاز] māhvaš ماهمانند؛ خوشگل و زیبا، مانند ماه.
-
Datisca
شاهدانهوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای از شاهدانهوشیان با دو گونه که یکی از آنها در آسیا و دیگری در امریکای شمالی میروید
-
تلخ وش
لغتنامه دهخدا
تلخ وش . [ ت َ وَ ] (ص مرکب ) تلخ گونه . تلخ مانند. و کنایه از شراب از جهت تلخیی که در آن است : آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خوانداشهی لنا و احلی من قبلة العذارا. حافظ.رجوع به تلخ و ترکیبات آن شود.
-
دیوانه وش
لغتنامه دهخدا
دیوانه وش . [ دی ن َ / ن ِ وَ ] (ص مرکب ) دیوانه سان . دیوانه وار. دیوانه مانند : در سلسله داشتی سگی چنددیوانه وش و چو دیو دربند.نظامی .
-
درم وش
لغتنامه دهخدا
درم وش . [ دِ رَ وَ ] (ص مرکب ) مانند درم . درم مانند. درم گونه . درم وار : تا خال درم وش تو دیدم خلخال ترا درم خریدم .نظامی .
-
دوزخ وش
لغتنامه دهخدا
دوزخ وش . [ زَ وَ ] (ص مرکب ) دوزخ وار. دوزخ سان . دوزخ سرشت . که همچون دوزخ شکنجه گاه است . (از یادداشت مؤلف ). همانند دوزخ در سوزندگی و تیرگی : او بر آن اژدهای دوزخ وش کرده برگردنش دو پای به کش . نظامی .رجوع به دوزخ سرشت شود.
-
شاه وش
لغتنامه دهخدا
شاه وش . [ هَْ وَ ] (ص مرکب ) (مرکب از: شاه + وش پسوند اتصاف ) چون شاه . همانند شاه در بزرگی و ممتازی : هر آن کس که شد در جهان شاه وش سرش گردد از گنج دینار کش . فردوسی .پسر بد مر او را گرانمایه شش همه راد و بینادل و شاه وش . فردوسی .یارب آن شاه وش ما...