کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وش کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وش کردن
معنی
( وَ. کَ دَ)(مص م .) بی غش ساختن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
purify
-
جستوجوی دقیق
-
وش کردن
لغتنامه دهخدا
وش کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سره کردن . بی غش ساختن . (فرهنگ فارسی معین ) : عشق بود ار گنج پنهان فی المثل نقد خود را کرده است وش از ازل .شاه داعی (از فرهنگ فارسی معین ).
-
وش کردن
فرهنگ فارسی معین
( وَ. کَ دَ)(مص م .) بی غش ساختن .
-
واژههای مشابه
-
وَش
لهجه و گویش تهرانی
پنبه حلاجی نشده
-
عریان وش
لغتنامه دهخدا
عریان وش . [ ع ُرْ وَ ] (ص مرکب ) بسان عریان . عریان مانند. برهنه مانند : چنگ است عریان وش سرش صدره ٔبریشم در برش بسته پلاسین میزرش زانوش پنهان بین در او.خاقانی .
-
عاشق وش
لغتنامه دهخدا
عاشق وش . [ ش ِ وَ ] (ص مرکب ) بمانند عاشق . همانند عاشق : در هر چمن عاشق وشان بر ساقی و می جانفشان پیر خرد ز انصافشان با می مواسا داشتن .نظامی .
-
کبک وش
لغتنامه دهخدا
کبک وش . [ ک َ وَ] (ص مرکب ، ق مرکب ) کبک مثال . کبک رفتار : کبک وش آن باز کبوترنمای فاخته رو گشت به فر همای .نظامی .
-
کودک وش
لغتنامه دهخدا
کودک وش . [ دَ وَ ] (ص مرکب ) کودک مانند. بچگانه . (فرهنگ فارسی معین ) : مرد خدا کی کند میل به لذات خلددر دل کودک وشان لذت حلوا طلب !وحشی بافقی (از آنندراج ).
-
کنده وش
لغتنامه دهخدا
کنده وش . [ ک َ دَ / دِ وَ ] (اِ مرکب ) راه سنگلاخ . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
گردون وش
لغتنامه دهخدا
گردون وش . [ گ َوَ ] (ص مرکب ) آسمان گونه . مانند آسمان : وآن چنگ گردون وش سرش ده ماه نو خدمتگرش ساعات روز و شب درش مطرب مهیا داشته .خاقانی .
-
حورا وش
فرهنگ نامها
(تلفظ: ho(w)rā vaš) (عربی ـ فارسی) چونان زن زیبا روی بهشتی .
-
نیکوش
فرهنگ نامها
(تلفظ: nikvaš) (نیک + وش (پسوند شباهت)) ، شبیه به نیک ، مانند نیک ، ← نیک .
-
ماهوش
فرهنگ نامها
(تلفظ: māhvaš) (= مهوش) ماه مانند ، مانند ماه ؛ (به مجاز) رعنا و زیبا و معشوقه ، زیبا و درخشان. + ن.ک. مَهوش .
-
لالهوش
فرهنگ نامها
(تلفظ: lāle vaš) (لاله + وش (پسوند شباهت)) ، به رنگ لاله ، لاله فام ، لاله گون ؛ (به مجاز) زیبا رو.
-
نیزه وش
لغتنامه دهخدا
نیزه وش . [ ن َ / ن ِ زَ / زِ وَ ] (ص مرکب ) به سان نیزه . نیزه مانند. مانند نیزه بلند و تیز و نافذ : تیر چرخ از نیزه وش کلکم سپر افکند ازآنک هیچ تیغ نطق هیجا برنتابد بیش از این .خاقانی .