کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وشکرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وشکرده
/va(o,e)škarde/
معنی
۱. چابک؛ چالاک؛ کسی که با چابکی و مهارت کار کند.
۲. پیشکار؛ کارپرداز.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وشکرده
لغتنامه دهخدا
وشکرده . [ وَ ک َ / وُ ک ِ دَ / دِ ] (ص ) شخصی را گویند که در کارها تجربه ٔ بسیار داشته باشد و بعد از عاقبت اندیشی شروع در کاری کند، و بعضی گویند که شخصی باشد که کارها را جد و چسبان کند، و به ضم اول و کسر کاف هم گفته اند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم ال...
-
وشکرده
فرهنگ فارسی معین
(وَ یا وِ کَ دِ) (ص فا.) 1 - چابک ، کوشا. 2 - پیشکار، کارپرداز.
-
وشکرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹وشگرده› [قدیمی] va(o,e)škarde ۱. چابک؛ چالاک؛ کسی که با چابکی و مهارت کار کند.۲. پیشکار؛ کارپرداز.
-
جستوجو در متن
-
وشکلیده
لغتنامه دهخدا
وشکلیده . [ وَ ک ُ دَ / دِ ] (ن مف )وشکرده . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به وشکرده شود.
-
واشکرده
لغتنامه دهخدا
واشکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ص ) وشکرده . چست و چابک . || ساخته و پرداخته . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). || مستعد. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). و رجوع به وشکرده شود.
-
پیشکار
واژگان مترادف و متضاد
پاکار، پیشخدمت، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، دستیار، عامل، قایممقام، کارپرداز، کارگزار، مباشر، مددکار، مشاور، معاون، نایب، وشکرده، وکیل
-
کارراه انداز
لغتنامه دهخدا
کارراه انداز. [ اَ ] (نف مرکب ) کسی که کار دیگران را انجام دهد. کسی که در پیشرفت امور دیگران کمک کند. کارراه انداز قوی ؛ وِشکَردَه . (از سبک شناسی ج 2 ص 302).
-
وسکرده
لغتنامه دهخدا
وسکرده . [ وَ ک َ دَ / دِ ] (ص ) همان وشکرده است یعنی چست و چالاک و محال [ مآل ] اندیش . (انجمن آرا). شخصی را گویند که کارها را زود و جلد و چست کند، و به کسر اول هم به این معنی و هم شخصی جلد و چابک و توانا و صاحب قوت باشد. (برهان ) (آنندراج ). چست و ...
-
انشمار
لغتنامه دهخدا
انشمار. [ اِ ش ِ ] (ع مص ) بسرعت رفتن یا خرامیدن در رفتن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آماده شدن کاری را. (ازمنتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). وشکرده شدن . (تاج المصادر بیهقی نسخه ٔ خطی ورق 228 ب ). || به ...
-
محتشد
لغتنامه دهخدا
محتشد. [ م ُ ت َ ش ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتشاد. آنکه در بذل کوشش و مال و یاری دریغ ندارد. (منتهی الارب ). || آماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مهیا. وشکول . (یادداشت مرحوم دهخدا). آماده و با هم مجتمع و حاضر. (ناظم الاطباء).- محتشد شدن ؛ آماده شد...
-
حامی
لغتنامه دهخدا
حامی . (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حمایت . حمایت کننده بعنایت و کرم . نگاه دارنده بعنایت و کرم . دفاع کننده . زینهاردهنده . زنهاردار. پشتیبان . پشت و پناه . پشتوان . هوادار. طرفدار. وشکرده . مدافع. دفاع کننده از کسی . آنکه دفع کند از کسی . ج ، حماة. (منت...
-
شیخ
لغتنامه دهخدا
شیخ . [ ش َ / ش ِ] (از ع ، اِ) آنکه سالمندی و پیری بر او ظاهر گردد و یا عبارتست از سن چهل یا پنجاه یا پنجاه ویک تا پایان عمر، یا تا سن هشتاد، و یا آنکه دوران شباب او بپایان رسیده باشد. ج ، شیوخ [ ش ُ / شیو ]، اَشْیاخ ، شَیْخة، شیَخة، شیخان ، مَشْیَخة...
-
منع
لغتنامه دهخدا
منع. [ م َ ] (ع مص ) بازداشتن از کاری . (تاج المصادر بیهقی ). بازداشتن . (المصادر زوزنی ). بازداشتن کسی را از کاری و چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد). بازداشت و دورکردگی و دفع و رد و تعرض و ممانعت و نهی و نفی و انکار و مخالفت و مزاحم...
-
فردوسی
لغتنامه دهخدا
فردوسی . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی ، بزرگترین حماسه سرای تاریخ ایران و یکی از برجسته ترین شاعران جهان شمرده میشود. در تذکره ها و تواریخی که تا اواخر قرن سیزدهم هجری تألیف شده است مطالب قابل توجهی که ما را از نظر تحقیق در زند...