کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وشوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وشوی
لغتنامه دهخدا
وشوی . [ وَ ش َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب است به وشی ، و آن نگار جامه است و پرند شمشیر. (منتهی الارب ). جامه ٔ نگارین . (ناظم الاطباء). نشان شده و علامت گذاشته شده و نقش شده و نشان دار. (ناظم الاطباء). منسوب است به شیه که در نسبت واو اصلی برمیگردد و آ...
-
واژههای مشابه
-
rust-inhibitive wash
شستوشوی بازدارندۀ زنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] ایجاد پوشش تبدیلی بر روی سطح آهن پیش از رنگ کردن
-
جستوجو در متن
-
حمام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hammām محلی برای شستوشوی بدن؛ گرمابه.
-
گرمابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گرماوه، گرمابان، گرماوان› garmābe جایی که برای شستوشوی بدن ساخته شده و دارای آب گرم باشد؛ حمام.
-
car wash
خودروشویی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] محل شستوشوی خودروها با دستگاههای خودکار
-
mouthwash, mouth-rinse
دهانشویه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] محلولی که برای شستوشوی دهان به کار میرود
-
جامه شویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] jāmešuy(')i شغل و عمل جامهشو؛ شستوشوی لباس.
-
bed linen, bedclothes
ملزومات پارچهای تخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] ملزومات پارچهای قابل شستوشوی تخت، مانند ملافه و شمد و روبالشی
-
آب تنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'ābtani ۱. شستوشوی بدن در آب سرد.۲. غوطه خوردن در آب.
-
اریگاتور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: irrigateur] ‹ایریگاتور› (پزشکی) 'erigātor ظرف فلزی یا لعابی با لولۀ لاستیکی برای شستوشوی مجرای ادرار.
-
elution
شویش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] فرایند انتقال مادۀ جذبشده ازطریق شستوشوی آن با یک جریان مایع یا گاز
-
دست نماز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dastnamāz شستوشوی دستورو به ترتیب مخصوص برای نماز خواندن؛ وضو.
-
پختکاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پختکاو› [قدیمی] poxtakāb آبی که در آن دارویی برای شستوشوی بدن بیمار را بجوشانند؛ اسپرم آب.