کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وشم
/vašm/
معنی
بخار: ◻︎ دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون / ز وشم دهانش جهان تیرهگون (فردوسی: مجمعالفرس: وشم).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وشم
فرهنگ نامها
(تلفظ: vošm) در مازندرانی و گیلکی (انزلی ، رشت ، لاهیجان) به معنی بلدرچین است .
-
وشم
لغتنامه دهخدا
وشم . [ وَ ] (اِ) بخار عموماً و بخاری که در ایام زمستان در هوا پیدا شود خصوصاً. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ). بخارها باشد عموماً همچو بخاری که از آب گرم و دیگ طعام و چیزهای دیگر خیزد و نزم را گویند خصوصاً و آن بخاری باشد تیره و تاریک و ملاصق...
-
وشم
لغتنامه دهخدا
وشم . [ وَ ] (ع اِ) نشان و علامت . (ناظم الاطباء). نقش و نگار که بر اندام سوزن آژده و نیله بر آن پاشیده ، سازند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). خال . ج ، وشوم ، وِشام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد)...
-
وشم
لغتنامه دهخدا
وشم . [ وُ ] (اِ) پرنده ای باشد شبیه به تیهو لیکن از تیهو کوچکتر است ، و آن را عربان سمانی و سلوی و ترکان بلدرچین گویند. (برهان ). کرک و بلدرچین که به تازی سلوی گویند. (ناظم الاطباء) : در جنب علو همتت چرخ ماننده ٔ وشم پیش چرغ است .ابوسلیک گرگانی .
-
وشم
فرهنگ فارسی معین
(وُ) (اِ.) بلدرچین .
-
وشم
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (مص م .) نقش و نگاری که بر اندام با سوزن آژده کرده و نیله بر آن پاشند، خالکوبی .
-
وشم
دیکشنری عربی به فارسی
خال کوبي , خال سوزني , خال کوبيدن
-
وشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] vašm بخار: ◻︎ دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون / ز وشم دهانش جهان تیرهگون (فردوسی: مجمعالفرس: وشم).
-
وشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] vašm ۱. خال.۲. (اسم) خالی که با نیل و سوزن روی پوست بدن ایجاد میکنند؛ خالکوبی.
-
وشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] vošm = بلدرچین: ◻︎ در جنب علو همتت چرخ / مانندۀ وشم پیش چرغ است (ابوسلیک: شاعران بیدیوان: ۶).
-
وشم
دیکشنری فارسی به عربی
سمن
-
جستوجو در متن
-
خال کوبی
دیکشنری فارسی به عربی
وشم
-
خال سوزنی
دیکشنری فارسی به عربی
وشم
-
خال کوبیدن
دیکشنری فارسی به عربی
وشم