کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وشق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وشق
/vašaq/
معنی
پستانداری از خانوادۀ گربه با پوست نرم و سیاه؛ رودک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وشق
لغتنامه دهخدا
وشق . [ وَ ] (ع مص ) قدید کردن گوشت را. || نیزه زدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شتافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || (اِ) چراگاه متفرق و پراکنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
وشق
لغتنامه دهخدا
وشق . [ وَ ش َ ] (اِ) جانوری است در ترکستان شبیه به روباه ، پوست او را پوستین سازند، گویند هرکه پوستین وشق بپوشد از علت بواسیر ایمن باشد. (ناظم الاطباء) (برهان ). حیوانی است بسیار کوچکتر از پلنگ ، در رنگ و شکل مثل آن و دنباله ٔ آن کمتر از شبری ، و در...
-
وشق
لغتنامه دهخدا
وشق . [ وُ ش ُ ] (ترکی ، اِ) غلام ساده رو. (غیاث اللغات ). و ظاهراًمخفف وشاق است . (غیاث اللغات ). رجوع به وشاق شود.
-
وشق
لغتنامه دهخدا
وشق . [ وُش ْ ش َ ] (معرب ، اِ) شلم . نباتی است مانند خیار، و این لغتی است در اشق یا اشه . گیاهی است ، معرب است . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). رجوع به وشه شود.
-
وشق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) vašaq پستانداری از خانوادۀ گربه با پوست نرم و سیاه؛ رودک.
-
واژههای مشابه
-
وشق دار
لغتنامه دهخدا
وشق دار. [ وَ ش َ ] (نف مرکب )سرهنگ سوار بدون ابواب جمعی . وشقی . (ناظم الاطباء).
-
باشه، واشق، وشق، وسق
واژهنامه آزاد
این چهار واژه با واشه هم معنی هستند.
-
واژههای همآوا
-
وشغ
لغتنامه دهخدا
وشغ. [ وَ ] (ع ص ) اندک . قلیل . (از اقرب الموارد). || (مص ) انداختن کمیز را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
lynxes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رب گوجه فرنگی، سیاهگوش، وشق
-
اشج
لغتنامه دهخدا
اشج . [ اُش ْ ش َ ] (معرب ، اِ) اُشَق .وُشق . رجوع به دو کلمه ٔ مزبور و دزی ج 1 ص 24 شود.
-
پارس
لغتنامه دهخدا
پارس . (ترکی ، اِ) جانوری است شکاری کوچکتر از پلنگ . (برهان ). یوز. فهد. وَشق . و پارس بدین معنی ترکی است .
-
رودک
لغتنامه دهخدا
رودک . [ دَ ] (اِ) جانوری است که هرچندش بزنند فربه شود و آنرا بترکی وشق خوانند و از پوستش پوستین سازند. (جهانگیری ). وشق را گویند و آن جانوری است که از پوستش پوستین سازند. گویند هر چند او را بیشتر زنند فربه ترو پوستش نفیس تر گردد. (برهان قاطع) (از نا...