کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وشاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وشاء
لغتنامه دهخدا
وشاء. [ وَ ] (ع اِمص ) بسیاری مال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کثرت مال یعنی شتر. (اقرب الموارد). اسم مصدر است . (منتهی الارب ). کثرة الابل . (المنجد).
-
وشاء
لغتنامه دهخدا
وشاء. [ وَش ْ شا ] (اِخ ) محمدبن احمدبن اسحاق اعرابی ، مکنی به ابوالطیب . از ظرفای ادباء و نحویین و اخباریین بود. از اوست : 1- کتاب اخبار الزنج . 2- الزاهر فی الانوار و الزهر. 3- حدود الطرف الکبیر. 4- الموشا. 5- اخبار المتظرفات . 6- کتاب السلوان . 7-...
-
وشاء
لغتنامه دهخدا
وشاء. [ وَش ْ شا ] (ع ص ) کسی که جامه های ابریشمی فروشد. (اقرب الموارد). وشی فروش . مبالغه است واشی را. (اقرب الموارد). رجوع به واشی شود.
-
وشاء
لغتنامه دهخدا
وشاء. [ وِ ] (ع اِ)بر وزن کساء، ج ِ وشی و آن نوعی از جامه است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به وشی شود.
-
واژههای مشابه
-
جعفر وشاء
لغتنامه دهخدا
جعفر وشاء. [ ج َ ف َرِ وَش ْ شا ] (اِخ ) رجوع به جعفربن بشیر ... شود.
-
حسن وشاء
لغتنامه دهخدا
حسن وشاء. [ ح َِ س َ ن ِ وَ ش ْ شا ] (اِخ ) ابن علی بن وشاء مکنی به ابومحمد. او راست : «ثواب الحج ». (ذریعه ج 5 ص 18).
-
جستوجو در متن
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی وشاء. رجوع به حسن وشاء شود.
-
ابوالطیب
لغتنامه دهخدا
ابوالطیب . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) وشاء. محمدبن احمدبن اسحاق الاعزالی الوشاء. رجوع به وشاء... شود.
-
ابوطیب
لغتنامه دهخدا
ابوطیب . [ اَ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) محمّدبن احمدبن وشاء نحوی . رجوع به محمد... شود.
-
وشی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) 1 - نگار و نقش جامه از هر رنگ . 2 - جوهر شمشیر. ج . وشاء.
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن احمد... رجوع به وشاء محمدبن احمد... و الاعلام زرکلی ج 3 ص 845 شود.
-
وشی
لغتنامه دهخدا
وشی . [ وَش ْی ْ ] (ع مص ) شیة. نگارین کردن جامه و آراستن و نیکو نمودن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). نگار کردن بر جامه . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || سخن چینی کردن و سعایت نمودن نزد پادشاه . وشایه . (منتهی...
-
ابوالفتح
لغتنامه دهخدا
ابوالفتح . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) بُسْتی . علی بن محمدبن حسین بن یوسف بن محمدبن عبدالعزیز ملقب به نظام الدین شاعر مشهور. ابن خلکان گوید: او صاحب طریقتی انیقه و تجنیسی انیس و بدیعالتأسیس است و از گفته های اوست : من اصلح فاسده ارغم حاسده . من اطاع غض...