کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وسه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وسه
/vas[s]e/
معنی
عصا؛ چوبدستی: ◻︎ به وسه سر بکوب حاسد را / من بکوبم اگر تو را وسه نیست (سوزنی: لغتنامه: وسه).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
stick
-
جستوجوی دقیق
-
وسه
لغتنامه دهخدا
وسه . [ وَ س َ / س ِ ] (اِ) چماق . عصا. (ناظم الاطباء). چوب دست . چوب دستی . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرا) : به وسه سر بکوب حاسد رامن بگویم اگر تو را وسه نیست . سوزنی .و به تشدید نیز آمده . || قدرت و قوت . (برهان ) (آنندراج )(ناظم ال...
-
وسه
فرهنگ فارسی معین
(وِ سِّ) (اِ.) 1 - چوبدستی . 2 - (کن .) آلت مرد، نره .
-
وسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] vas[s]e عصا؛ چوبدستی: ◻︎ به وسه سر بکوب حاسد را / من بکوبم اگر تو را وسه نیست (سوزنی: لغتنامه: وسه).
-
جستوجو در متن
-
double dotted note
نُت دونقطه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] نُتی که در سمت راست آن دو نقطه میگذارند و ارزش زمانی آن یکوسهچهارم برابر حالت بدون نقطۀ آن است
-
stereophotography
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استریو فتو توگرافی، سینمای غیر متحرک، عکس برداری برجسته نما وسه بعدی
-
فیال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] fa(i)yāl اول؛ آغاز؛ ابتدا: ◻︎ بر این داستان کش بگفت از فیال / اَبَر سیصدوسیوسه بود سال (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۳).
-
شوری
لغتنامه دهخدا
شوری . [ را ] (اِخ ) یا «حمعسق ». سوره ٔ چهل ودومین از قرآن ، مکی ، و آن پنجاه وسه آیت است ، پس از سوره ٔ فصلت و پیش از سوره ٔ زخرف است . (یادداشت مؤلف ).
-
بیست و دو
لغتنامه دهخدا
بیست و دو. [ ت ُ دُ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) عدد اصلی مرکب . شماره ٔ بیست به اضافه ٔ دو. عددبعد از بیست ویک و قبل از بیست وسه . اثنان و عشرون .
-
خواهرخان
لغتنامه دهخدا
خواهرخان . [ خوا / خا هََ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه طهران و شاهی میان میانکلاه و شیرگاه در دویست وبیست وسه هزارو سیصدگزی تهران . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
ابکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ابکاره› [قدیمی] 'abkār ۱. کشتوزرع؛ کشاورزی: ◻︎ چو ورزه به ابکار بیرون شود / یکی نان بگیرد به زیر بغل (ناصرخسرو۱: ۳۲۱).۲. مزرعه: ◻︎ دریغ سیوسه باره زر و دروازه ده / دریغ حایط و قصرم زمین و ابکارم (سوزنی: ۶۴).
-
لیزیاس
لغتنامه دهخدا
لیزیاس . (اِخ ) یکی از خطبای یونان که در 459 ق . م . در آتن متولد شد و در 308 ق . م . درگذشت . او را بیش از دویست خطابه بوده است و اکنون از آن جمله سی وسه خطابه به دست است . (ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ص 503).
-
ابوعبدالرحمن
لغتنامه دهخدا
ابوعبدالرحمن . [ اَ ع َ دِرْ رَ ما ] (اِخ ) محمدبن عبدالرحمن بن ابی لیلی الأنصاری محدث و فقیه . او سی وسه سال در کوفه قضا راند و به سال 148 هَ . ق . درگذشت . رجوع به ابن ابی لیلی ... شود.
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) عزالدوله بختیاربن معزالدوله ابوالحسین احمدبن بویه دیلمی . او در شصت وسه سالگی به سال 367 هَ . ق . در جنگ با پسر عم خویش عضدالدوله کشته شد. رجوع به عزالدوله بختیار شود.
-
خوفتن
لغتنامه دهخدا
خوفتن . [ ت َ ] (مص ) خفتن . خوابیدن : مردم آن محلت بمرد و زن و اطفال التجا باز جامع آوردند وسه شبان روز نخوفتند. (المضاف الی بدایع الازمان ).