کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وسن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وسن
/vasan/
معنی
۱. نیاز؛ حاجت.
۲. خواب کوتاه؛ چرت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
pollution
-
جستوجوی دقیق
-
وسن
لغتنامه دهخدا
وسن . [ وَ س َ ] (ص ) آلوده . (آنندراج ). || (اِ) آلایش . آلودگی . (آنندراج ) : حضرتی کز قدر زیبد گرچه اودامن همت بگرداند وسن حارسش کیوان و برجیسش ندیم آفتابش شمع و گردونش لگن . امامی هروی (فرهنگ فارسی معین از فرهنگ رشیدی ).(ودر سروری با شین معجمه آم...
-
وسن
لغتنامه دهخدا
وسن . [ وَ س َ ] (ع اِ) حاجت و نیاز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند: ما هو من همی و من وسنی . ج ، اوسان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خواب سبک . (مهذب الاسماء). گرانی خواب یا اول آن یا پینکی و غنودگی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). وَ...
-
وسن
لغتنامه دهخدا
وسن . [ وَ س ِ ] (ع ص )غنوده و خوابناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). خفته . (غیاث اللغات ). نائم . || بیهوش شده از بوی بد چاه . (ناظم الاطباء).
-
وسن
فرهنگ فارسی معین
(وَ سَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - خواب ، چرت . 2 - نیاز، حاجت . ج . اوسان .
-
وسن
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) آلوده .
-
وسن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] vasan ۱. نیاز؛ حاجت.۲. خواب کوتاه؛ چرت.
-
وسن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (صفت) [قدیمی] vasan = وشن
-
واژههای مشابه
-
وَسَّن
لهجه و گویش بختیاری
vassan افتادن.
-
پیت وَسَّن
لهجه و گویش بختیاری
pit vassan پیچ و تاب به نخ یا طناب افتادن.
-
از تیَه وَسَّن
لهجه و گویش بختیاری
ez tia vassan از چشم افتادن، منفور شدن.
-
واژههای همآوا
-
وثن
لغتنامه دهخدا
وثن . [ وَ ث َ ] (ع اِ) بت . (منتهی الارب ) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (السامی ) (ناظم الاطباء). نصب . طاغوت . جبت . صنم . (یادداشت مرحوم دهخدا). فغ. بغ. بدّ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بت که به صورت آدمی از سنگ باشد. هیکلی باش...
-
وثن
لغتنامه دهخدا
وثن . [ وُ ] (ع اِ) ج ِوَثَن . (المنجد) (ناظم الاطباء). رجوع به وثن شود.
-
وثن
لغتنامه دهخدا
وثن . [ وُ ث ُ ] (ع اِ) ج ِ وَثَن . بتها. صنم ها. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به وَثَن شود.