کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وسمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وسمة
لغتنامه دهخدا
وسمة. [ وَ م َ / وَ س ِ م َ ] (ع اِ) حنای مجنون . کتم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خطر. (منتهی الارب ). گیاهی است برگش شبیه برگ مورْد و ساقش غیرمجوف و ثمرش به قدر فلفلی و بعد از رسیدن سیاه گردد و بدان ابرو و موی را خضاب کنند و در آن قوه ٔ محلله ب...
-
واژههای مشابه
-
وسمه
فرهنگ فارسی معین
(وَ مِ) [ ع . وسمة ] (اِ.) گیاهی است با برگ هایی شبیه برگ مورúد که پس از رسیدن سیاه می شود و از آن برای رنگ کردن ابرو استفاده می کردند.
-
وسمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وسمَة] vasme برگ نیل یا رنگی شبیه نیل که زنان در آب خیس میکنند و به ابروهای خود میکشند.
-
وَسمه
لهجه و گویش تهرانی
جوشانده برگ نیل برای رنگ ابرو .
-
وَسمَه
لهجه و گویش بختیاری
vasma وسمه، رنگ نیلى که بانوان به ابرو کشند.
-
وسمه بستن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) مالیدن وسمه بر ابرو.
-
وسمه جوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (اِ.) ظرفی که وسمه را در آن می جوشانند.
-
وَسمه جوش
لهجه و گویش تهرانی
ظرف جوشاندن وسمه،از ابزار بزک
-
وَسمه و سیم
فرهنگ گنجواژه
زینت و آرایش.
-
واژههای همآوا
-
وصمت
واژگان مترادف و متضاد
۱. آهو، تباهی، عیب، نقص ۲. عار، ننگ
-
وسمت
لغتنامه دهخدا
وسمت .[ وَ م َ ] (ع مص ) وسمة. داغ کردن . || مجازاً، تهمت کردن . (غیاث اللغات ). رجوع به وسمة شود.
-
وصمت
لغتنامه دهخدا
وصمت . [ وَ م َ ] (ع اِ) عیب . (غیاث اللغات از بحرالجواهر و صراح اللغة): ملک از وصمت غدر منزه باشد. (کلیله و دمنه ). مباشرت این شغل بر وجهی کند که از وصمت تهمت و سمت ریبت معرا و مبرا باشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).ای عنصر تو مخلوق از کیمیای عزت وی دولت...
-
وصمة
لغتنامه دهخدا
وصمة. [ وَ م َ ] (ع اِ) یکی وصم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). عیب . (اقرب الموارد). ننگ و عار و عیب . (ناظم الاطباء). رجوع به وصم و وصمت شود. || سوگند و یمین در معصیت . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) سستی در بدن . (از اقرب الموارد).