کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وساطت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وساطت
/ve(a)sātat/
معنی
۱. واسطه شدن؛ درمیان افتادن.
۲. میانجیگری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
توسط، خواهشگری، دخالت، شفاعت، مداخله، میانجیگری
برابر فارسی
پا درمیانی، میان جی گری، میانج
فعل
بن گذشته: وساطت کرد
بن حال: وساطت کن
دیکشنری
agency, intercession
-
جستوجوی دقیق
-
وساطت
واژگان مترادف و متضاد
توسط، خواهشگری، دخالت، شفاعت، مداخله، میانجیگری
-
وساطت
فرهنگ واژههای سره
پا درمیانی، میان جی گری، میانج
-
وساطت
لغتنامه دهخدا
وساطت . [ وَ طَ ] (ع اِ) واسطه و وسیله . || (اِمص ) میانجیگری و شفاعت . (ناظم الاطباء). || (مص ) در میان شدن و واسطه و وسیله شدن . (غیاث اللغات از منتخب و کشف و صراح ). || میانجی گری کردن . پادرمیانی یا پامیانی کردن . میانجی شدن . (یادداشت مرحوم دهخد...
-
وساطت
فرهنگ فارسی معین
(وَ طَ) [ ع . وساطة ] (اِمص .) میانجی - گری ، شفاعت .
-
وساطت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: وساطة] ve(a)sātat ۱. واسطه شدن؛ درمیان افتادن.۲. میانجیگری.
-
وساطت
دیکشنری فارسی به عربی
وساطة , وسيط , وکالة
-
واژههای مشابه
-
وساطت کردن
فرهنگ واژههای سره
میانجیگری کردن
-
وساطت کننده
دیکشنری فارسی به عربی
وسيط
-
وساطت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
توسط
-
واژههای همآوا
-
وساطة
لغتنامه دهخدا
وساطة. [ وَ طَ ] (ع مص ) رجوع به وساطت شود. || (اِ) میانجی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عمل وسیط. (اقرب الموارد). || (مص ) در میان شدن . واسطه و وسیله شدن . (آنندراج ). || بزرگوار شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). باشرف و باحسب شدن...
-
جستوجو در متن
-
intermediary
دیکشنری انگلیسی به فارسی
میانجی، وساطت، وساطت کننده، مداخله کننده
-
پا در میانی
لهجه و گویش تهرانی
وساطت