کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وز کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وز کردن
لغتنامه دهخدا
وز کردن . [ وِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جوش برآوردن چیزی ترشیده چون خمیر و ماست و غیره . ترش شدن و کف کردن ماست و غیره . (فرهنگ فارسی معین ). || درهم و برهم شدن مو. مجعد شدن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
وز زدن
لغتنامه دهخدا
وز زدن . [ وِزْ زَ دَ ](مص مرکب ) در تداول ، کفک و حباب برآوردن چیزی ترش شده چون خمیر و ماست و مانند آن . (یادداشت مؤلف ). || پوش شدن و مانند نمد شدن مو. (فرهنگ فارسی معین ). || داشتن چین و شکنهای ریز و درهم . (فرهنگ فارسی معین از فرهنگ عامیانه ٔ جم...
-
souther
جنوبوز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] بادی جنوبی، بهویژه باد قوی یا تندباد
-
norther
شمالوز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] بادی شمالی و عموماً بهصورت توفان باد سرد
-
دیواره وز
لغتنامه دهخدا
دیواره وز. [ دی رَ وَ ] (اِخ ) نام دیگر او مسته مرد است . شاعری است از مردم مازندران در سده ٔ چهارم هجری بدربار عضدالدوله دیلمی و قابوس بن وشمگیر. (تاریخ طبرستان ج 1 ص 129). (در لغت طبری بمعنی از دیوار جهنده ) لقب شاعری است طبری که در قرن چهارم هجری ...
-
پنبه وز
لغتنامه دهخدا
پنبه وز. [ پَم ْ ب َ / ب ِ وَ ] (نف مرکب ) پنبه زن . پنبه بز. حلاّج . نداف . (برهان قاطع) : سر انا الحق نبود در سر هر پنبه وزلایق حلاج بود مرتبه ٔ دار عشق .نزاری قهستانی (از جهانگیری ).
-
پنبه وز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] pambevaz = پنبهزن
-
southeaster/ sou'easter
جنوبشرقوز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] باد جنوب شرقی بهویژه باد قوی یا تندباد
-
southwester/ sou'wester
جنوبغربوز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] باد جنوب غربی، بهویژه باد قوی یا تندباد
-
northeaster/ nor'easter
شمالشرقوز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] باد شمالشرقی بهویژه باد قوی یا تندباد
-
northwester/ nor'wester
شمالغربوز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] بادی که از شمالغرب میوزد
-
جز و وز
لغتنامه دهخدا
جز و وز. [ ج ِزْ زُ وِزز ] (اِ صوت ) صدای سوختن اشیاء یا ناله ٔ اشخاص .
-
prevailing wind
باد بیشوز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] بادی که سمت دیدبانیشدۀ آن در دورۀ زمانی معین بیشترین فراوانی را دارد متـ . باد غالب سمت باد بیشوز، سمت باد غالب prevailing wind direction
-
prevailing wind direction
سمت باد بیشوز، سمت باد غالب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← باد بیشوز